نظریه اسکینر می گوید کسی که تقویت کننده ها را در اختیار دارد، رفتار اشخاص را کنترل می کند. نظر اسکینر این بود که ماهیت و فراوانی رفتار کنشگر، با کمک تقویتی که به دنبال رفتار روی می دهد تغییر میکند.
نظریه اسکینر در شخصیت
فروید مفاهیم ساختاری نهاد، خود و فراخود را مطرح نمود؛ راجرز از مفاهیمی مثل خویشتن ایده آل حرف زد، آلپورت، آیسنک و کتل مفهوم صفات را مطرح کردند. مفهوم ساختار با ویژگی های بالنسبه پایدار موجود زنده ارتباط داشت و عامل اساسی در درک تفاوت های شخصی، به شمار می رود. اما در رویکرد رفتاری از شخصیت بر اختصاصی بودن موقعیت تاکید می شود و اهمیت جواب های کلی و ذاتی در قیاس با مهم بودن محرک های بیرونی به حداقل می رسد. رویکرد رفتاری به همان میزان که بر ساختار تاکید ندارد اهمیت خاصی بر روند و به ویژه فرایندهایی قائل می باشد که درباره تمامی اشخاص صدق کند. اسکینر با این نظر مخالفت می کند که افکار او به یک نظریه شخصیت منجر شود.
رشد و نمو
در فرایند رشد کودک جواب ها یاد داده می شوند و تحت نظارت تقویت های محیطی قرار می گیرند مقصود از این کار به وجود آوردن الگوهای از جواب های مورد نظر است که تحت تاثیر تقویت کننده های خاص محیطی قرار گرفته است. کودک از راه تقویت اعمالی که به مراقبت از خودشان منجر می شود، مانند غذا خوردن و لباس پوشیدن، اعتماد به نفس پیدا می کنند. کودک پس از تکامل این اعمال چه از راه پاداش های مادی مانند غذا و چه از راه پاداش های اجتماعی بلافاصله مورد تقویت قرار می گیرد. تحمل تاخیر در تقویت نیز لازمه یادگیری میباشد. و کودک بایستی اول پس از یک تاخیر کوتاه تقویت شود. سپس تدریجاً تقویت میشود تا قادر باشد تغییر زیادی میان زمان تقاضا و زمان تقویت نیاز را تحمل نماید. پس از گذشت مدتی از این تاخیر ثابت میشود و میتوان بیان کرد که کودک این مهارت را کسب کرده است تا تأخیر در تقویت را تحمل نماید.
رفتار را میتوان بدون تقویت مستقیم تقلید نمود. اما این مورد زمانی صدق پیدا می کند که تقلید به دفعات زیادی تقویت شده و از راه تعمیم فقط خصلت تقویت کننده را پیدا کرده است. کودک در آغاز به علت تقلید از رفتارهای خاص تقویت می شد اکنون به علت مقلد بودن در کلیه رفتارها مورد تقویت قرار میگیرد و تمایل به جواب های تقلیدی تعمیم یافته در آن رشد می کند. بنابراین عزیز از جهت رفتارگرایان رفتار های جدید را می توان با کمک روند تقریب های متوالی و یا از راه به وجود آوردن و توسعه خزان های از تقلید های تعمیم یافته، به دست آورد. رشد گرایان این گفته را که برد باید رفتار کودکان را کنترل کند و تغییر دهد و انتقاد کردند و به جای آن عنوان کردند که بایستیم تلاش کنیم به کودکان را درک کنیم و فرصت هایی را در اختیار آنها قرار بدهیم تا خودشان را رشد دهند. پیروان اسکینر این نوع برخورد را احساساتی و رمانتیک تلقی میکنند و رشد کودکان را اساساً متاثر از محیط بیرون قلمداد میکنند. به صورت کلی، اسکینر و نویسندگان پیرو سنت رشد سه محور اساسی با یکدیگر اختلاف نظر دارند؛ اول اینکه نظریه پردازان رشد گرا بیشتر در مورد وقایع درونی internal بحث می کنند. پیاژه ساختارهای ذهنی پیچیده را توضیح داد. اگر چه توقع نداشت که در هر شخص، شواهد مستقیمی را برای کلیه آن هابیابد پیروان فروید هم در مورد وقایع درونی مثل خیال پردازی های ناخودآگاه دعوا می کنند که ما به هیچ صورت قادر نیستیم آنها را به صورت مستقیم مشاهده نماییم. اسپینر اعتقاد داشت که چنین مفاهیمی ما را از پیشرفت علمی دور میکند ما زمانی می توانیم که به لحاظ علمی پیشرفت کنیم که خودمان را به اندازه گیری جواب های آشکار و محرک های محیطی محدود کنیم.
دوم این که میان نظریه پردازان رشدگرا و پیروان اسکینر درباره معنا و اهمیت مراحل رشد developemental stages به معنای دوره هایی که بچه ها، تجربه های خود را به روش های بسیار متفاوت سازمان می دهند توافق وجود ندارد.
به عنوان مثال، در نظریه پیاژه مراحل رشد کودک متغیر قاطع و بسیار با اهمیت می باشد. مرحله در حقیقت نوع تجربه ای را که کودک قادر است یاد بگیرد پیش بینی می کند. کودکی که در سطح حسی و حرکتی می باشد قادر نیست از تکالیفی که به زبان احتیاج دارد چیزی یاد بگیرد. پیروان اسکینر به صورت کلی درباره اعتبار مراحل: به عنوان روشهای معینی از فکر کردن و رفتار کردن، شک دارند به علت اینکه اعتقاد دارند محیط، رفتار را به تدریج به صورت پیوسته شکل می دهد. اسکینر تصدیق میکند که بایستی به سن کودک در هر تجربه ای که توجه نمود، درست همانگونه که بایستی هر گونه حیوانات و ویژگیهای رفتاری آنها توجه شود. در مکان نگاری رفتار، سن نقش دارد. سن به توصیف رفتاری که آزمایشگر برای شکل دادن یا قوی کردن برمیگزیند. ولی چنین اطلاعاتی هنوز صرفاً توصیفی میباشد یعنی نسبت به متغیرهای محیطی که رفتار را کنترل میکند جنبه ثانوی دارد.
موضوع سوم که نظریه پردازان رشد گرا و اسکینر را از هم تفکیک میکند و از بقیه اهمیت بیشتری دارد. این مسئله به منبع source تغییرات رفتاری ارتباط دارد. رشد گرایان بر این عقیده هستند که افکار احساسات و اعمال کودک قطعاً به صورت خود به خود و از درون رشد می کند. رفتار منحصراً به وسیله محیط بیرونی الگو دهی نمی شود. به عنوان مثال گزل اعتقاد داشت که کودکان به علت آمادگیهای رسش درونی inner maturational promptings می ایستند، راه میروند، صحبت می کنند. پیاژه رسش گرا نبود، ولی او نیز اساساً نیروهای درونی را به عنوان زیربنای تغییر در آنهایی که مخالف دیدگاه جبر گرایانه درباره ماهیت انسان هستند بایستی با اسکینر مخالفت داشته باشند.
حملات صرحی از جانب نظریه پردازان مانند روانشناسان انسان گرا صورت گرفته است، که اعتقاد داشتند مردم پیچیدهتر از ماشین ها یا موش های سفیدی می باشند که توسط نیرو های بیرون تحت کنترل هستند. منتقدان به تصور اسکینر از ماهیت انسان اشاره میکنند و مدعی این هستند که تاکید صرف بر رفتار آشکار، خصوصیت های انسان را که او را از موش ها و کبوتر ها تفکیک می کند، به ویژه اراده آزاد هوشیار ما را نادیده میگیرد. منتقدان هم چنین در مورد عقیده اسکینر در اینکه ما قادر هستیم به واسطه هرکسی که تقویت ما را تحت کنترل خود قرار میدهد هدایت و دستکاری شویم ابراز نگرانی کرده و استدلال میکنند که این دیدگاه از این عقیده یک عوام فریب می تواند یک فرهنگ را به هر جهتی که میخواهد هدایت کند، حمایت می نماید. آنها اظهار می دارند که اگر اسکینر در مورد بشریت پذیرش گسترده بیابد، جاده را برای حکومت ها هموار میکند تا بر هر جنبه رفتاری از تولد تا مرگ کنترل اعمال داشته باشند.
همچنین استادون که خود را به عنوان یکی از شاگردان قبلی ریچارد هرنستاین به اسکینر وابسته می داند، در هر قسمتی از مشکلات اجتماعی تاثیر اسکینر را میبیند. با اهمیت تر از همه این باور اسکینر می باشد که تنبیه اثری ندارد و چون انسانها اراده آزاد ندارند پس آنها را نمی توان مسئول رفتارشان دانست. استادون عقیده داشت که این باورهای اسکینری به اعمال قانونی معیوب انجامیده که نتیجه آن افزایش میزان جرائم فقر و بیسوادی می باشد.
در سطح اقتصادی تر از نوع آزمودنی و سادگی موقعیت هایی که در پژوهش اسکینر مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است انتقاد شده است. اسکینر در مورد رفتار انسان و جامعه اظهارات و پیشبینیهای زیادی کرده است که از گمانه زنی های اجتماعی و اقتصادی تا مذهبی و فرهنگی گسترش دارند و وسیع می باشند و همه آنها با با اطمینان خیلی زیادی مورد تبلیغ قرار گرفته اند.
ولی چطور می توان از نوک زدن کبوتر به یک دکمه در جعبه اسکینر درباره عملکرد یک شخص در دنیا واقعی نتیجه گیری نمود؟ منتقدان مدعی هستند که فاصله میان انسان و کبوتر و بین نوع محرک هایی که بر هر یک تاثیر گذار است به اندازه ای وسیع می باشد که اجازه تعمیم های گسترده را نمیدهد. عقیده اسکینر به اینکه کل رفتار یاد گرفته می شود توسط یک دانشجوی سابق که بیش از ۶۰۰ حیوان از ۳۸ گونه را برای انجام رفتارهای متفاوت برای تبلیغات تلویزیونی و جلب توریست شرطی کرده بود، مورد چالش قرار گرفت. همه این حیوانات با جانشین کردن رفتارهای غریزی به جای رفتارهای تقویت شده بودند، گرایش به دان غریزی نشان دادند، حتی موقعی که رفتارهای غریزی با دریافت غذا تداخل پیدا میکردند.
انتقاد دیگر به خودداری اسکینر از نظریه پردازی ارتباط پیدا میکند. نقش اولیه یک نظریه تبیین داده ها و پدیده های موجود می باشد. نظریه ها به خلاف توصیف ها به طور معمول مورد اختلاف نظر قرار میگیرند. و این گونه اختلاف نظرها قادر است به پیشرفت علم منجر شود، نظام اسکینر قطعا موجب پیشرفت علمی شده است. ولی این پیشرفت از راه تجمع پدیدههای رفتار میسر شده نه از راه درک عمیقی از یادگیری و انگیزش. اسکینر نسبت به بیشتر منتقدان خود اعتنایی نداشته است. همچنین اعتراف نمود که نوع روانشناسی اش میدان را به رویکرد شناختی باخته است. با این وجود، موضع اسکینر در حوزه های بسیاری با نفوذ می ماند.
هم اکنون این مطلب تمام شد برای آشنایی بیشتر با مطالبی در زمینه روانشناسی بر لینک های نظریه های یادگیری و نظریه گشتالت کلیک کنید.
منبع : آرگا