کمتر فارسی زبانی است که با زندگینامه سعدی و آوازه این شاعر بزرگ آشنا نشده باشد. غزلیات عاشقانه سعدی از بهترین و شیرین ترین عاشقانه های فارسی هستند و این غزلیات سحر انگیز و لطیف می باشند و از لحاظ عاطفی بسیار قوی هستند و دل را به دنبال خود می کشند و بسیاری از ابیات این غزلیات ورد زبان ها شده اند.
غزلیات عاشقانه سعدی در انواع مضامین پرمحتوی و دلنشین نوشته شده اند و اگر شما به خواندن شعر و غزل علاقه مند هستید پیشنهاد می کنیم در زمان اوقات فراغت خود این شعرهای عاشقانه را نیز مطالعه کنید.
مجموعه غزلیات عاشقانه سعدی
غزل های عاشقانه سعدی از پرمخاطب ترین اشعار عاشقانه هستند از این رو در ادامه این مطلب گلچینی از غزلیات عاشقانه و زیبا سعدی را در اختیار شما همراهان عزیز قرار داده ایم.
غزلیات عاشقانه سعدی
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
تا چو خورشید نبینند به هر بام و درتجرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش
گر در آیینه ببینی برود دل ز برتجای خندهست سخن گفتن شیرین پیشت
کآب شیرین چو بخندی برود از شکرتراه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت
*****
غزلیات عاشقانه سعدی با مضمونی زیبا و دلنشین
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدمگوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدمچون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدمگفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدمدستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدمتا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدممن چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدمبیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدماو را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدمگویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
*****
اشعار عاشقانه و پرمحتوی سعدی
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیستما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنمروی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنمحور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنمتا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنمروی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنهست و فتور ای صنماین همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنمسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنماین همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنمسعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
*****
غزلیات ناب و زیبا سعدی
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مراسوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مراشربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مراهر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرابی دهان تو اگر صد قدح نوش دهند
به دهان تو که زهر آید از آن نوش مرا
*****
غزل عاشقانه و خاطره انگیز سعدی
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم
تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را
خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید
دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن
تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
آرزو میکندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
خط همیبیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری
*****
غزلیات سعدی با مضامین زیبا و پر احساس
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
*****
غزل عاشقانه سعدی
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بن مویم سر نشتر میشد
آن نه می بود که دور از نظرت میخوردم
خون دل بود که از دیده به ساغر میشد
از خیال تو به هر سو که نظر میکردم
پیش چشمم در و دیوار مصور میشد
چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدعی بود اگرش خواب میسر میشد
هوش میآمد و میرفت و نه دیدار تو را
میبدیدم نه خیالم ز برابر میشد
گاه چون عود بر آتش دل تنگم میسوخت
گاه چون مجمرهام دود به سر بر میشد
گویی آن صبح کجا رفت که شبهای دگر
نفسی میزد و آفاق منور میشد
سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر میشد
*****
شعرهای کوتاه سعدی با مضامین عشق
شعر و ادبیات فارسی پر از اشعار شاعران معاصر و شعرای نامی است که در قرن های مختلفی می زیسته اند و هر یک از این شاعران با توجه به حال و هوای خود از نگاه و منظر خویش تعریف متفاوت و بسیار زیبای از عشق را در غالب شعرهای عاشقانه کوتاه و بلند سروده اند. علاقمندان به این نوع اشعار می توانند با مطالعه هر یک از اشعار عاشقانه، زیبای های عشق و عاشق بودن و معجزه آن را به خوبی دریافت.
اشعار سعدی و غزلیات عاشقانه او نیز همچون سروده های دیگر شاعران برجسته و نامی ایرن زمین دارای مضامینی بسیار زیبا و پر احساس می باشد و با گذشت چندین و چند قرن هنوز تازگی دارند. در ادامه این بخش تک بیتی های زیبا را به اشتراک گذاشته ایم و شما علاقمندان به شعرهای ناب کوتاه را به مطالعه این تک بیتی های عاشقانه سعدی شیرازی دعوت می کنیم.
تک بینی های عاشقانه سعدی
چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست
*****
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
*****
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
*****
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
*****
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
*****
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
*****
شعرهای احساسی با مضامین عشق از سعدی
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
*****
گیسوت عنبرینه گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست
*****
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
*****
بیا بیا صنما کز سر پریشانی
نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم
*****
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
*****
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
*****
چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست
*****
شعرهای عاشقانه پر محتوی از سعدی شیرازی
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
*****
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
*****
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
*****
غلام قامت آن لعبتم که بر قد او
بریدهاند لطافت چو جامه بر بدنش
*****
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
*****
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
*****
ای یار کجایی که در آغوش نهای
و امشب بر ما نشسته چون دوش نهای
*****
در این بخش از شعر و ادبیات مجله آرگا مجموعه ای از غزلیات عاشقانه سعدی را برای شما عزیزان گردآوری کرده ایم که امیدواریم این اشعار دلنشین مورد توجه تان قرار بگیرند.
منبع : آرگا