به طور کلی در سندروم فرزند میانی، فرزند دوم کمتر به عنوان کودک مورد توجه قرار می گیرد و به همین خاطر آن ها تمایل دارند از برادر یا خواهر بزرگ تر پیشی بگیرند و همیشه یک قدم جلوتر از آن بایستند. این دسته از افراد معمولا جاه طلب و به دنبال کسب موفقیت های بیشتر هستند و در مقابل به ندرت خود خواه و از خود راضی خواهند بود.
آشنایی با سندروم فرزند میانی
بهتر است بدانید که در واقع سندروم فرزند میانی یا نشانگان فرزند میانی که در زبان انگلیسی آن را Middle Child Syndrome می خوانند. فرزندی که یک خواهر و یا یک برادر بزرگ تر از خود یا خواهر و برادر کوچک تر از خود دارد معمولا به حاشیه رانده می شود و این دیدگاه را می توان اینگونه پنداشت که والدین سرمایه گذاری بیشتری بر روی فرزندان اول و آخر خود می کنند و به همین خاطر فرزند میانی خیلی کم به عنوان کودک مورد توجه والدین قرار خواهد گرفت.
همچنین که اثرات ناشی از ترتیب تولد نیز می تواند ریشه های زیستی در زمینه با تعداد زایمان های مادر نیز داشته باشد که به همین خاطر اغلب فرزندان میانی اجتماعی تر می شوند و کمتر بر خانواده ها متمرکز باقی خواهند ماند. بر اساس پژوهش های انجام شده فرزندان میانی نمره های بالاتری در مهارت های شخصیتی مانند برونگرایی و وفق پذیری را به دست می آورند.
با این حال پدیده موسوم به سندروم فرزند میانی را نمی توان به عنوان یک اختلال بالینی حقیقتی دانست زیرا پژوهشگران اعتقاد دارند که این فرزندان نیز با گذشت زمان با محیط و چایگاهشان سازگار خواهند شد. بهتر است بدانید که آلفرد آدلر در سال ۱۹۶۴ بر اساس نظریه خود ادعا کرد با وجود اینکه ممکن است کودکان در همان خانواده به دنیا بیایند اما ترتیب تولد آن ها تا حد زیادی بر روی رشد روانی شان تاثیرگذار خواهد بود.
بر اساس این نظریه کودک بسته به ترتیب تولد ممکن است چندین ویژگی شخصیتی داشته باشد برای مثال فرزند اول همیشه خودکامه تر است و احساس می کند که تمام قدرت از آن اوست که این انتظارات بیش از حد اغلب توسط والدین ایجاد شده است.
فرزند آخر نیز یک کودک لوس است که هرگز نمی تواند بالاتر از خواهر و برادر دیگرش باشد و اما فرزند وسط به خاطر قرار گرفتن بین بزرگ و کوچک خانواده عمدتا به حاشیه رانده خواهد شد. با این حال این نظریه راه را برای نگاهی عمیق تر به تاثیر ترتیب تولد بر رشد روانشناختی افراد هموارتر می کند. البته که نظریه آدلر تنها یک تئوری بوده و تحقیقات از آن زمان نتایجی عکس در مورد تاثیر نظم تولد را نشان داده است.
توجه داشته باشید که امروزه برخی از کارشناسان اعتقاد دارند که سندروم خواندن تجربیاتی که فرزند وسط خانواده در طی بزرگ شدن اش از سر می گذراند کاملا اشتباه است. زیرا آن ها احساس می کنند مورد غفلت واقع شده اند و همیشه کم اهمیت بوده اند اما در اغلب موارد زمانی که به بلوغ و پختگی می رسند این افکار را کنار خواهند گذاشت.
پیامدهای شایع سندروم کودک میانی
دقت داشته باشید که سندروم فرزند میانی در گذر زمان می تواند پیامدهایی داشته باشد که شما از آن بی اطلاع هستید. در ادامه برخی از شایع ترین این پیامد ها را شرح داده ایم.
-
عدم تعلق خاطر به خانواده:
فرزندان میانی مانند فرزند اول و آخر حس تعلقی به خانواده ندارند و همیشه به دنبال احساس ناخواستگی هستند. در واقع این بچه ها سعی دارند تا مستقل باشند و وابستگی های خود را از خانواده به کمترین میزان برسانند. همچنین که آن ها وفاداری زیادی نسبت به خانواده خود دارند.
-
موفقیت در زندگی:
بر اساس برخی از گمانه های علمی فرزند میانی خانواده در زمینه غلبه بر احساس که چندان مورد توجه و حمایت والدین نیست همواره تلاش های خود را در زندگی ادامه می دهد تا در نهایت ثابت کند که به اندازه سایر بچه ها موفق است. بر همین ترتیب او تمام انرژی خود را چه خوب و چه بد به سمت موفقیت بیشتر در زندگی هدایت خواهد کرد.
-
خلاق و متفاوت بودن:
بسیاری از پژوهشگران اعتقاد دارند که فرزندان وسط همیشه سعی می کنند تا رفتار و خواسته هایی متفاوت از فرزند اول خود داشته باشند برای مثال اگر فرزند بزرگ تر به ورزش علاقه شدید داشته باشد احتمال اینکه فرزند وسطی هنری یا دانشگاهی شود بسیار زیادتر خواهد بود یا به عبارتی فرزند اول هر کاری بکند فرزند دوم به دنبال کاری کاملا متفاوت از آن خواهد رفت.
به همین خاطر همیشه خلاقیت بیشتری از خود در کارهای مختلف نشان می دهند. از آنجایی که این کودکان توجه کمتری از سوی پدر و مادر خود دریافت کردند قطعا حس استقلال قوی تری دارند و ابداع و نوآوری در میان آن ها نیز بیشتر مشاهده خواهد شد.
-
عدم اعتماد به نفس:
با این حال یکی از بدترین پیامد های سندروم کودک میانی حس ناخواسته بودن است که اغلب اعتماد به نفس او را کاهش خواهد داد زیرا هیچ چیزی بدتر از این نیس که فرد احساس کند ناخواستنی است. به همین خاطر این دست از کودکان از فقدان خودباوری در زمینه رشد رنج می برند و در نهایت اعتماد به نفس شان در پایین تر سطح ممکن باقی خواهد ماند.
-
علاقه زیاد به انزوا و گوشه گیری:
گاهی اوقات نیز ممکن است کودک مبتلا به سندروم فرزند میانی بیش از حد درون گرا و حتی ضد اجتماعی باشد. این دسته از کودکان معمولا خود را یک بیگانه می خوانند و به همین خاطر در موارد دیگر زندگی نیز تبدیل به یک فرد منزوی می شوند. در واقع این کودک بیشتر دوست دارد تا وقت خود را به تنهایی صرف کند زیرا حس می کند که مورد بی توجهی قرار می گیرد.
-
عدم اعتماد به اطرافیان:
همچنین کودکان وسطی به خاطر حس نادیده گرفته شدن و ناخواستگی ممکن است مشکل اعتماد به دیگران را نیز داشته باشند. این دسته از کودکان نمی توانند به راحتی به دیگران اعتماد کنند و حتی گاهی اوقات نیز در حسرت اعتماد و تکیه بر افراد زندگی خود را سپری خواهند کرد.
تاثیرات منفی سندروم در بزرگسالی افراد
بهتر است بدانید که سندروم فرزند میانی علاوه بر اختلال در زمینه رشد کودک بر شخصیت او در دوران بزرگسالی نیز تاثیرگذار خواهد بود که در ادامه سعی داریم برخی از این تاثیرات مخرب را بیان کنیم:
- فرزند میانی بیشتر اغراق می کند زیرا آن ها برای جلب توجه دیگران گاهی اوقات در توصیفات و اعمال خود اغراق های عجیبی می کنند.
- اعتماد به نفس کمتری خواهد داشت زیرا به خاطر دریافت حس توجه کمتر در دوران و مراحل رشد کودک اعتماد به نفس لازم برای بسیاری از امور را نخواهند داشت.
- معمولا احساسات خود را سرکوب خواهد کرد زیرا او همیشه خود را کم می شمارد و احساسات قلبی اش را پنهان می کند.
- در آینده فردی ضد اجتماع خواهد بود زیرا این کودکان درونگرا هستند و علاقه چندانی به حضور در جمع ندارند.
- فرزند میانی سخت اعتماد می کند زیرا آن ها برادر و یا خواهر کوچکتر و بزرگ تر خود را مانند یک رقیب می بینند و به همین خاطر روحیه صمیمی شدن و اعتماد کردن شان کمتر خواهد بود. این دسته از افراد معمولا دوستان کمی دارند و اعتماد چندانی هم به آن ها نمی کنند.
- فرزند میانی اغلب رفتار های توجه طلبانه برای به دست آوردن توجه از اطرافیان از خود نشان می دهد برای مثال آن ها اطلاعات عمومی زیادی را ذخیره می کنند تا بتوانند در موارد مختلف جهت جلب توجه استفاده کنند
- کودک وسط همیشه به دوستان خود بیشتر از اعضای خانواده نزدیک می شود که این امر به خاطر حس سرخوردگی و عدم توجهی است که از سوی خانواده می بیند. به همین خاطر تمایل بیشتری برای کمک خواستن از دوستان دارد.
- کودک میانی ممکن است در آینده دچار افسردگی شود زیرا او بیشتر از سایرین احساسات ناخوشایند را تجربه می کند و به همین خاطر احتمال افسردگی در او بسیار زیاد خواهد بود.
- فرزند میانی برای نشان دادن میزان برتری خود همیشه ضعف ها و یا شکست هایش را پنهان خواهد کرد تا کوچک ترین خدشه ای به میزان توجه دریافتی آن ها وارد نشود.
تاثیرات مثبت سندروم در بزرگسالی افراد
با این حال نباید از مزیت های فرزند وسطی هم بودن غافل شوید زیرا شما اگر یک فرزند میانی باشید احتمالا یکی از حالاتی که در ادامه بیان کرده ایم را تجربه کرده اید:
- فرزند میانی حلال مشکلات است به این صورت در میان اعضای خانواده، دوستان و همکاران مشکلات را حل خواهد کرد زیرا این روش آن ها برای کسب توجه در کودکی بوده است.
- کودک وسطی به خاطر اینکه سومین عضو از خانواده برای دریافت توجه و محبت است به ندرت دچار غرور خواهد شد.
- کودکان وسطی همیشه خلاق هستند زیرا آن ها به خاطر دریافت توجه کمتر از والدین به مراتب خلاقیت و نوآوری های بیشتری خود از نشان می دهند تا میزان دریافت توجه نسبت به خود را افزایش دهند.
- کودکان میانی معمولا به خاطر برخوردهایی که در دوران کودکی با آن ها شده به خوبی طعم بی انصافی را درک می کنند و در آینده تبدیل به انسانی منصف خواهند شد.
- او شنونده قابلی خواهد بود زیرا برای حل مشکلات همیشه باید شنونده خوبی بود و این دسته از افراد به خاطر میانجی گر بودنشان این ویژگی را دارند.
- فرزند میانی کاملا مستقل است زیرا او به خاطر دریافت حس توجه کم و احساس ناخواسته بودن سعی دارد تا وابستگی چندانی نسبت به خانواده نداشته باشد. البته که این بدان معنا نیست که فرزندان وسطی نسبت به خانواده وفادار نیستند.
منبع : آرگا