گیلان یکی از زیباترین و سرسبزترین استان های شمالی ایران است. طبیعت گیلان پوشیده از جنگل می باشد و در شعر زیبا درباره گیلان به وصف طبیعت سرسبز و هوای بارانی این شهر زیبا پرداخته شده است.
شعر زیبا درباره گیلان با مضمون دلنشین
برای برخی از افراد لذت بخش ترین کار در زمان اوقات فراغت مطالعه اشعار می باشد. در مطالب قبلی شعر در مورد دریا و شعر در مورد جنگل را مطالعه کردید در ادامه اشعاری در مورد گیلان را گردآوری خواهیم کرد.
شعر ناب در وصف گیلان
تو ای گـــــــیل ایران فــر و جاودان
تو ای سبــز پــوش بلــــــند آسمان
تو گــــــــیلان! دریا دلـــــیّ و کهن
که از گـــــیل مردان برانی سخن
سراسر طــــرب آفــــــــرین دیدمت
نشاط آور و دلــــــــــــنشین دیدمت
بــهاران خوش و مهرگان خوش تری
هر آن فـــــصل در جـــلوه ی دیگری
*********
چو بر شاخه هایت رسد پــــــــــرتقال
رسد حُسن رویت به اوج کـــــــــــمال
دلارا بُـوَد مزرع چـــــــــــــــــــــــــای تو
طرب زاست خـــــــــــــــــاک دلارای تو
چه طـاووس خوش نقشی و خوش نگار
نـمـــــوداری از صنع پــــــــــــــــــــرودگار
بود در کنار تو الـــــــــــــــــــبـــرز کوه
که باشد غـــــــــــــــرور آور و پُــــرشکوه
شعر پرمحتوا در مورد گیلان
گُل و ســــــــبزه و مـرغزارت خوش است
خزانت چنان نـــــــــــــوبهارت خوش است
نهادست سر انـــــزلی بــــــــــــــــر درت
چه زیــــــــــــــــباست مــــرداب و نیلوفرت
بود دیلمان خوش چـــــو ماسال و رشت
همه جنگل و کوه و دریــــــــــــــــا و دشت
ز یکسوی تـــالش برافراشت ســــــــــــــر
ز یـــــــــــــــــــــکسو بیاراستت رامـــــسر
*********
به چـمخاله و فـــــــــــــومن و لــنگرود
بــــــهاران ســـــــــــــــــــــــــرسبز آمد فـرود
همه دشت پــــــــــــــــــــهناور لاهـــــیجان
بود کشت چـــــــــــــــــــــــــای و زمرد نشان
خوشا ســــــــــــــــــــــــد مــنجیل و آن آبها
خوشا آن خـــــــــــــــــــــــــــروشنده خیزابها
به دریــــــــــــــــــــــــــــای فیروزه قامت درود
به تــــــــــــــــــــــــاریخ و فرهنگ و نامت درود
هلا خاک گـــــــــــــــیلان بمان سبز و شاد
بر و بومت آبــــــــــــــــــــــــــــاد و سر سبز باد
اشعاری دلنشین در مورد گیلان
فلک طفل خوئی است کاندر ترازو
ز خورشید نارنج گیلان نماید
مگر خیمه سلطان انجم برون زد
که ابر خزان چتر سلطان نماید
*********
کی تواند بود گیلان همچو مصر
یا کجا باشد سقر مثل نجف کشف
کشاف است ما را در نظر کی
بود چون کشف ما کشف کشف
*********
ز کوه گیلان او راست تا بدانسوی ری
وزآب خوارزم او راست تا بدانسوی گنگ
در این میانه فزون دارد از هزار کلات
به هر یک اندر دینار تنگها بر تنگ …
شعر زیبا درباره گیلان با ابیاتی ناب
گیلان، ای سرزمین سبزه ی خوش رنگ
زیر بلند آسمــــــانِ آبی و زیبا
دورم من از تو، گر هزاران فـرسنگ
نیست دلم دور از آن بهشــتِ دلارا
*********
آری گیلان! بهشت سبزه ی خوش رنگ
کوه تو، با ابرها و پرتو خـــورشید
جنگل تو، با پرندگان خوش آهــنگ
در دلم افکنده اند عکسی جــــاوید
شعر در وصف شهر زیبای گیلان
باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه.
آب چون آبشار ریزان
میریزد بر سر ایوان
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
***
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
میپرند، این سو و آن سو
***
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
***
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان.
***
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
***
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
***
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
***
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
***
برکهها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
***
سنگها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
***
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
***
چشمهها چون شیشههای آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
***
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو،
میپریدم از سر جو،
دور میگشتم ز خانه.
***
میکشانیدم به پایین،
شاخههای بید مشکی
دست من میگشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
***
میشنیدم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
***
هر چه میدیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
میسرودم:
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
***
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
***
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد. ”
***
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخسارهٔ خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.
***
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانهها ی گرد باران
پهن میگشتند هر جا.
***
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را.
***
روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.
***
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
بادها، با فوت خوانا
می نمودندش پریشان.
***
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
***
بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.
***
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
میشنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی.
***
“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن –
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا. ”
در این بخش از سرگرمی مجله آرگا شعر زیبا درباره گیلان را گردآوری کردیم که امیدواریم این اشعار نهایت لذت را برده باشید و مورد توجه تان قرار گرفته باشند.
منبع : آرگا