دسته ها
جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مجموعه گلچین شده شعر عاشقانه سعدی با مضامین احساسی و بسیار زیبا

  • ندا خوشرو
  • ۱۷ فروردین ۱۳۹۹
  • ۰

در این مطلب با مجموعه ای بی نظیر از شعر عاشقانه سعدی با ابیات دلنشین و پرمحتوا در خدمت شما همراهان عزیز و گرامی مجله آرگا خواهیم بود که امیدواریم این اشعار مورد توجه تان قرار بگیرند.

اشعار عاشقانه سعدی جزء شیرین ترین و بهترین شعرهای رمانتیک پارسی به شمار می روند همچینن اشعار عاشقانه ای که سعدی سروده است به صورت غزل و تک بیتی و دو بیتی می باشند که با مطالعه هر یک از آن ها احساسی بی نظیر در وجود هر انسانی ایجاد می شود.

شعر عاشقانه سعدی با مضامین زیبا و دلنشین

شعرهای عاشقانه ای که سعدی سروده است دارای مضامین سحرانگیز می باشند و این عشقانه ها از لحاظ عاطفی قوی می باشند و دل هر کسی را به دنبال خود می کشند همچنین بسیاری از ابیات این اشعار ورد زبان ها شده اند. در مطالب قبلی اشعار حافظ و اشعار مولانا را مطالعه کردید در ادامه گلیچینی از اشعار سعدی را مطالعه خواهید کرد.

شعر عاشقانه سعدی

شعر سعدی

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم

  •  آرون گروپس

پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت

سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق

خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر

طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی

حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت

آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان

راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی

می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت

غزلیات عاشقانه سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای

پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم

ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی

تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول

مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ

باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن

غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند

سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

شعر زیبا و دلنشین سعدی

شعر دلنشین سعدی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن به از آن که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

شعر کوتاه و عاشقانه سعدی

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

اشعار سعدی

شعر پرمحتوا سعدی

بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو

شب از فراق تو می‌نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو

دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

اشعار زیبا و پرمحتوا از سعدی

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم

اشعار ناب سعدی

شعر پرمحتوا و دلنشین از سعدی

من بی‌ مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

شعر زیبا از سعدی

دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت

تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در آیینه ببینی برود دل ز برت

جای خنده‌ست سخن گفتن شیرین پیشت

کآب شیرین چو بخندی برود از شکرت

راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد

تا نباید که بشوراند خواب سحرت

شعر ناب از سعدی

شعر عاشقانه و زیبا از سعدی

از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

اشعار زیبا و پرمحتوا از سعدی

چنان خوب رویی بدان دلربایی
دریغت نیاید به هر کس نمایی

مرا مصلحت نیست لیکن همان به
که در پرده باشی و بیرون نیایی

وفا را به عهد تو دشمن گرفتم
چو دیدم مرا فتنه تو بیوفایی

چنین دور از خویش و بیگانه گشتم
که افتاد با تو مرا آشنایی

اگر نه امید وصال تو بودی
ز دیده برون کردمی روشنایی

نیاید تو را هیچ غم بی‌دل من
کسی دید خود عید بی‌روستایی

من و غم ازین پس که دور از رخ تو
چه باشد اگر یک شبی پیشم آیی

شعر سعدی

امیدواریم از مطالعه انواع شعر عاشقانه سعدی که در این مطلب مطالعه کردید نهایت بهره را برده باشید. هر یک از این اشعار احساسی زیبا و دلنشین را به افراد انتقال می دهند و یاد عشق را در دل آن ها زنده می کنند.

منبع : آرگا

مطالب مرتبط
مطالب داغ
همچنین ببینید
مشاهده دیدگاه های این مطلب
دیدگاه های مطلب
۰ دیدگاه برای این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *