هنگامی که صحبت از فلسفه زندگی به میان می آید منظور اهداف حیات و زندگی انسانی است. هدف انسان در زندگی ممکن است علت محرک های او باشد مثلا ممکن است مادی باشد مثل جمع آوری ثروت و یا می تواند معنوی باشد مثل رسیدن به قدرت. ما در ادامه به بیان دیدگاه های مختلف در مورد فلسفه زندگی و تعریف اصلی آن خواهیم پرداخت.
آشنایی با فلسفه زندگی
کلمه فلسفه در اصطلاح در دو معنی رسمی و غیر رسمی کاربرد دارد که در معانی رسمی فلسفه را می توان یک مطالعه آکادمیک در زمینه های زیبایی شناسی،معرفت شناسی،متافیزیک،اخلاق و منطق دانست. اما فلسفه زندگی در معنای غیر رسمی فلسفه می گنجد که وظایف رسیدگی و حل مشکلات انسان را بر عهده دارد.
عنوان فلسفه ارتباط مستقیمی با زندگی دارد اما عنوانی که گویاتر و شفاف تر است زندگی فلسفی می باشد و نتایجی که می توان در مورد رابطه این دو به دست آورد این است زندگی فلسفی یک نوع زندگی است که بر پایه یک نوع فلسفه استوار است و این فلسفه تنها صرف ذهن نیست و واقعیت خارجی دارد.
فلسفه زندگی را می توان به فلسفه هایی اطلاق داد که مرکز توجه خود را زندگی قرار داده اند و از جمله فلاسفه ی زندگی می توان نیچه، دیلیای و برگسون را نام برد. فلسفه زندگی یک واکنش نسبت به نظریه هایی است که به نفی زندگی می پردازند و یا زندگی تحت اوامر دیگر قرار می دهند.
فلسفه زندگی از دسته فلسفه هایی است که از پرسش هایی مثل من چه کسی هستم و برای چه بایستی زندگی کنم و ادامه دهم گریزان نیست و به آن ها با ملایمت پاسخ خواهد داد برای مثال فردی بزرگی مانند تولستوی که دارای مقام و شهرت،ثروت کلان بود اما مسئله مرگ به سراغش آمد و او را در هم ریخت که من برای چه زندگی می کنم و چه کسی هستم بنابراین باید بدانید که در هر درجه و منصبی که باشید سوالات فلسفه ذهن شما را درگیر خواهد کرد.
برخی از فیلسوفان در جواب این پرسش ها می گویند که اگر این سوالات در ذهن انسان پیش آید دیگر نمی توان به زندگی فکر کرد و بایستی از زندگی دست کشید مانند این که تعدادی در حال جا به جا کردن وسایلی هستند و اگر به آن ها بگوییم که چرا این وسایل را جابه جا می کنید همه باز می ایستند و دیگر نمی توانند کاری انجام دهند؛بر اساس سخن برخی از فیلسوفان زندگی نیز چنین است و اگر پرسش های من کیستم و برای چه زندگی می کنم در ذهن به وجود آید دیگر زندگی نمی توان کرد.
فلسفه زندگی از دیدگاه های مختلف:
در مورد اینکه هدف فلسفه زندگی انسان چیست دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که در ادامه به بیان تک تک آن ها پرداخته ایم.
زندگی از دیدگاه دینی:
از نظر دین اسلام و مسیحیت دنیا تنها کشتزاری برای آخرت محسوب می شود و بر اساس تمامی کارهایی که در دنیا انجام می دهیم مکانمان در آخرت تعیین می شود. اما در دین های دیگری مثل هندوییسم و بودایی و همچنین برخی دین های آفریقایی این باور بر تناسخ است و آن ها را می توان اینگونه یافت که زندگی مراحل مختلفی دارد و پست ترین مرتبه آن نیستی و به ترتیب جمادات،انسان و بالاتر از انسان که خدا قرار دارد شمرده می شوند که در ادیان بودا این مراحل را نیروانا می خوانند.
زندگی از دیدگاه لذت گرایی:
نام دیگر لذت گرایی شادخواری است که هدف زندگی در آن تنها خوشی و شادمانی کردن است و آخرتی بدون هیچ و پوچ دارد و در این دیدگاه سخن از آخرت و مقصود بی فایده خواهد بود.
زندگی از منظر عرفانی:
واژه عرفان به معنی شناخت شهودی است که به ارتباط مستقیم و بدون مانع انسان با خدا می انجامد. از نظر برخی عرفا انسان می تواند با از بین بردن نفس درونش و رها کردن نفس اماره و طی کردن مراحل سیر و سلوک از خود بی خود شده و به خدا و نفس ناطقه بپیوندد و با آن ها یکی شود.
زندگی از دیدگاه عقلی:
این دیدگاه فلسفه زندگی منشا آن نگرش یونانی است و برخی از فلاسفه با به کار بردن قواعد منطق به همراه براهین تعریف سعادت را بیان کرده اند. برای مثال می توان ارسطو را نام برد که از سعادت اینگونه می گوید(فضیلت عقلانی همراه با کامل ترین فضایل در تمام عمر) و همچنین این استدلال او نیز وجود دارد که می گوید فضیلت امری است که به اراده ما مربوط می باشد و حد وسطی از لحاظ ما محسوب می شود که از راه تعقل نمایان شده و به دو دسته عقلانی و اخلاقی قابل تقسیم شدن است.
زندگی از منظر منفی گرایان:
این دیدگاه به زندگی از دو نظر می نگرد یا آن را هیچ و پوچ می داند و یا پر از مشقت و سختی می شمارد و بیان هر ایده ای در این دیدگاه مردود اعلام می شود. نیچه یکی از فیلسوفان آلمانی نیز با تاکید بیش از حدی که بر ارزیابی مجدد ارزش ها، معیار های اخلاقی و موازینی که بشر برای حفظ عدالت و انصاف لازم می داند را مردود اعلام کرده است.
زندگی از منظر مارکسیسم:
فلسفه زندگی از دیدگاه مارکسیسم که خود را پرچم دار رهایی و دگرگونی انسان می دانست زندگی هدفی در خود انسان محسوب می شود که مارکس در این مورد می گوید بالا بردن غنای سرشت آدمی هدفی در خود انسان است. مارکسیسم هر گونه تلاش برای حل مشکلات زندگی را بی فایده می داند مگر اینکه این تلاش متکی به جامع علمی، زیستی، مردمی و رابطه انسان با این عالم خاکی باشد.
منبع : آرگا