معنا درمانی به افرادی که احساس می کنند زندگی معنایی نداشته و جنگیدن و تحمل مشکلات برایشان سخت شده، کمک می کنند تا احساس هدفمند بودن پیدا کرده و با توسعه روابط خود به زندگی شان معنا ببخشند. برای آشنایی بیشتر با اهداف معنا درمانی در جهت یافتن معنای زندگی با ادامه مطلب همراه باشید.
معنا درمانی برای یافتن معنای زندگی
بنیانگذار معنا درمانی یا لوگو تراپی فردی به اسم ویکتور فرانکل می باشد. وی این کار را که نوعی روان درمانی است، پس از اتمام اردوگاه های کار اجباری نازی ها در سال ۱۹۴۰ توسعه داد. فرانکل پس از تجربه اجباری این اردوگاه ها، نظریه ای را پایه نهاد که توسط جستجوی معنا و هدف در زندگی، افراد قادر می شوند سختی ها و رنج های خود را تحمل کنند.
وی با مشاهده آسیب های روحی فراوانی که افراد در این اردوگاه های کار اجباری پیدا کرده بودند، شروع به تحقیق و بررسی در این زمینه نمود و به تدریج متوجه شد از طریق یافتن معنایی برای زندگی می توان بر خیلی از آلام و دردها غلبه کرد. بسیاری از ما امروزه به این مشکل مواجه می باشیم: زندگی هیچ معنایی ندارد، بنابراین جنگیدن و تحمل مشکلات آن دشوار است.
بی معنا بودن زندگی به ثروتمند یا فقیر بودن و حتی بودن در یک طبقه اجتماعی خاص ربطی ندارد. بلکه مشکل روحی و فکری است که ممکن است در هر دوره ای از زندگی برای افراد ایجاد شود. این که بدانید معنای زندگی چیست و چرا باید سختی های این راه را تحمل کنید، سوال بزرگی است که هر کس بتواند پاسخ آن را بیابد، زندگی به طور کلی برای او تغییر خواهد کرد.
در این راستا ویکتور فرانکل پژوهش های متعددی انجام داده که در ادامه مطلب برای رسیدن به پاسخ چنین سوالاتی با ما همراه باشید.
تاریخچه کوتاهی از زندگی ویکتور فرانکل
ویکتور فرانکل در سال ۱۹۰۵ متولد و در ۱۹۹۷ در وین از دنیا رفت. وی در سال های تحصیلی خود تحت تاثیر زیگموند فروید و آلفرد آدلر بوده و موفق شد مدرک پزشکی خود را از دانشکده پزشکی دانشگاه وین در سال ۱۹۳۰ کسب نماید. ایشان از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۰ رئیس قسمت مغز و اعصاب بیمارستان روتشیلد بود و از سال ۱۹۴۶-۱۹۷۰ هم مدیر کلینیک مغز و اعصاب وین بود.
فرانکل در سال ۱۹۴۲ به همراه والدین، همسر و اعضای خانواده اش به اردوگاه کار اجباری نازی ها فرستاده شد. وی سه سال در ۴ اردوگاه زندگی کرد و تنها عضو خانواده اش بود که جان سالم به در برد. در ۱۹۴۵ فرانکل به وین بازگشت و کتاب در مورد نظریه هایش بر اساس سوابق و مشاهداتی که در طی دوره اقامتش در این اردوگاه ها داشت، منتشر نمود.
این کتاب با عنوان انسان در جستجوی معنا، تا زمان مرگش به ۲۴ زبان انتشار یافت. فرانکل در دوره کاری خود به عنوان استاد علوم مغز و اعصاب و روانپزشکی ۳۰ کتاب به چاپ رساند، ۲۰۹ سخنرانی در ۵ قاره اجرا و ۲۹ عنوان دکتری افتخاری از دانشگاه های سراسر دنیا کسب نمود.
وی همچنین استاد مهمان دانشگاه های هاروارد و استفورد بود و شیوه درمانی فرانکل با عنوان معنا درمانی به عنوان سومین مکتب درمانی وینی بعد از روانکاوی فروید و روانشناسی فردی آدلر مورد رسمیت قرار گرفت. همچنین از معنا تراپی به عنوان یکی از شاخه های مهم روان درمانی توسط انجمن های پزشکی، روانپزشکی و روانشناسی امریکا به رسمیت شناخته شد.
معنا تراپی چیست؟
فرانکل عقیده داشت انسان با چیزی به اسم میل به معنا برانگیخته می شود که معادل میل به یافتن معنای زندگی می باشد. استدلال وی این بود که زندگی حتی در بدترین شرایط ممکن نیز بایستی معنایی داشته باشد و انگیزه زندگی در یافتن معنای آن به وجود می آید.
عقیده فرانکل بر این بود که وقتی انسان نتواند وضعیتی را تغییر دهد مجبور می شود خود را تغییر دهد. وی معتقد بود انسان ها به چیزهای با انگیزه ای که به زندگی شان معنی بدهد، احتیاج دارند، یعنی عاملی که باعث زندگی کردن آن ها گردد، طوری که متوجه گذشت زمان نشوند. فرانکل می نویسد:
زندگی حتی میتواند در بدترین حالتش دارای یک معنا باشد و این همان چیزی است که انسان را امیدوار و مقاوم میکند. وقتی معنایی وجود داشته باشد، یعنی دلیلی برای زنده بودن هست. حتی در بدترین شرایط
این دیدگاه بر اساس تئوری یافتن معنا بر اساس رنج پایه گذاری شده است. فرانکل عقیده داشت دقیقا هنگامی که نمی توانیم شرایط پیرامون خود را تغییر بدهیم، بایستی خود را تغییر داد. این تغییر به معنی تغییر باورها نیست. به این معناست که فرد بتواند معنی و انگیزه هایی که قبلا داشته و حالا از دست رفته را کنار گذاشته و برای شرایط دشوار جدید، مفهوم و معنای تازه بیابد تا دوباره زندگی با توجه به اوضاع سخت فعلی یک انگیزه جدید پیدا کند.
اصول معنا تراپی
هنگامی که با یک بیمار که هیچ معنایی در زندگی اش درک نمی کند، روبرو می شوید، فردی را می بینید که هیچ دلیلی برای ادامه حیات ندارد. مهم نیست که در چه طبقه اجتماعی قرار دارد. این نوعی بیماری است که گاهی برای اکثر افراد دنیا روی می دهد. ولی برخی به صورت موقت آن را رد کرده اما برخی خیلی درگیر آن می شوند.
کاری که پزشک برای چنین افرادی انجام می دهد، این است که کمک می کند تا فرد یک معنای مهم در زندگی پیدا کند. یعنی مفهومی در جهان بینی وی ایجاد شود و شخص بتواند آنرا به عنوان یک انگیزه برای ادامه زندگی، تلاش و مبارزه اش انتخاب نماید. ولی چگونه باید این کار انجام شود؟
فرانکل عقیده داشت نظریه و روش درمانی او بر سه ویژگی اصلی پایه ریزی شده است:
- هر شخص دارای هسته و درون سالمی می باشد.
- تمرکز اصلی باید روی این امر باشد که شخص با توجه به منابع درونی هسته وجودی خود آموزش یافته و از پتانسیل هایش بهره بگیرید.
- زندگی هدف و معنا عرضه می کند ولی خوشبختی را وعده نمی دهد.
مثالی که اغلب در جهت شرح اصول اساسی معنا تراپی مورد استفاده قرار می گیرد، داستان دیدار فرانکل با یک پزشک عمومی مسن است که سعی داشت بر افسردگی بعد از مرگ همسرش غلبه نماید. فرانکل به این فرد کمک کرد تا درک کند هدفش چشم پوشی از رنج همسر بابت از دست دادن وی بوده است.
روش های پیشنهادی معناتراپی برای کشف معنای زندگی
معنا تراپی معنایی برای زندگی پیشنهاد داده که به با سه روش مختلف می توان آن را کشف نمود:
- خلق یک اثر یا اجرای یک کار (خلاقیت)
- تجربه چیزی جدید یا روبرو شدن با کسی (کسب تجربه نو)
- ایجاد نگرشی تازه نسبت به رنج غیر قابل اجتنابی که فرد دارد (تغییر نگرش)
فرضیات اصلی معنا تراپی
معنا درمانی شامل ۶ فرض اصلی است که با ساختارهای اساسی و شیوه های جستجوی معنا که پیشتر اشاره شد، همپوشانی دارند؟
فرض اول: جسم، فکر و روح
وجود انسان از جسم، فکر و روح تشکیل شده است. فرانکل استدلال نمود که فرد یک جسم و فکر دارد ولی روح همان عاملی است که وجود ما را کامل می کند. روح در واقع ذات وجودی انسان است. دقت کنید تئوری فرانکل مبتنی بر الهیات یا دین نبوده بلکه موازی آن است.
فرض دوم: زندگی در تمام شرایط با معنا است.
فرانکل عقیده داشت زندگی تحت هر شرایطی حتی در بدترین حالت؛ معنا دارد. این یعنی حتی وقتی که وضعیت به صورت عینی وحشتناک به نظر می رسد، سطح بالاتری از نظم وجود داشته که شامل معنا است.
فرض سوم: انسان میل به معنا دارد.
معنا درمانی یا لوگوتراپی نشان می دهد انسان به طور ذاتی میل به معنا دارد. یعنی معنا انگیزه اصلی برای زندگی و کار بوده و به امکان تحمل درد و رنج را می دهد. این نظریه با میل به رسیدن و قدرت و لذت فرق دارد.
فرض چهارم: انسان برای یافتن معنا آزاد است.
فرانکل فرض چهارم را بر این اساس مطرح می کند که انسان در هر شرایطی آزادی دستیابی به کشف معنا را دارد. این دیدگاه مطابق تجربیات وی از درد و آلام و انتخاب نگرش او در شرایطی است که موفق نشده آن را تغییر بدهد.
فرض پنجم: هر لحظه معنا دارد.
فرض پنجم بر این استدلال است که برای معنا دار شدن تصمیم گیری، افراد بایستی به تقاضاهای زندگی روزانه به روش هایی که مطابق با ارزش های جامعه یا وجدان آن ها است، پاسخ بدهند.
فرض ششم: انسان منحصر به فرد است.
استدلال ششم فرانکل بر این اساس بود که هر انسانی منحصر به فرد بوده و غیر قابل تعویض می باشد.
معنا تراپی در عمل چگونه است؟
فرانکل عقیده داشت که می توان رنج و آلام را به دستاورد یا موفقیت تبدیل نمود. وی به گناه به عنوان فرصتی در جهت بهتر نمودن خود و به گذر زندگی به عنوان شانسی در جهت انجام اقدامات مسئولانه می نگرد. به این ترتیب، هدف از این روان درمانی کمک به انسان برای بهتر کردن استفاده از منابع معنوی خود به منظور مقاومت در برابر رنج ها است.
وی در کتاب های خود اغلب از تجربیات شخصی برای توضیح مفاهیم به مخاطب بهره می گیرد. سه تکنیک مورد استفاده در معنا تراپی شامل تمرکز زدایی، قصد متناقض و گفتگوی سقراطی می باشند.
۱. تمرکز زدایی
هدف از این مورد کمک به افرادی است که از تمرکز خود فاصله گرفته و به سمت دیگران گرایش یافته اند تا بتوانند خود را کامل کنند و زمان کمتری را به جذب خود برای مسائل یا چگونگی رسیدن به هدف اختصاص داده اند.
۲. قصد متناقض
این روش تکنیکی است که در آن بیمار آرزویی دارد که از آن خیلی می ترسد. این مورد درباره اضطراب یا ترس پیشنهاد شده که از حس شوخ طبعی و تمسخر هنگامی که ترس ایجاد می شود، استفاده می نماید. به طور مثال فردی که می ترسد احمق به نظر برسد، ترغیب شده تا سعی کند، احمق دیده شود.
۳. گفتگوی سقراطی
این تکنیک به عنوان ابزاری در معنا تراپی در جهت کمک به بیمار توسط فرایند کشف خود از طریق گفته هایش صورت می گیرد. در این روش، درمانگر، الگوهایی از کلمات را مشخص کرده و به بیمار کمک می نماید تا معنای موجود در آن ها را درک کند. این روند به بیمار در پاسخ به چیزی که منتظر کشفش بوده کمک می نماید.
به سادگی می توان دریافت چطور برخی از تکنیک های معنا تراپی با شکل های جدید درمانی مانند درمان شناختی رفتاری یا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد همپوشانی دارد. از این رو معنا تراپی می تواند شیوه مکملی برای این درمان های مبتنی بر رفتار و تفکر باشد.
معنا تراپی در جهت بهبود زندگی روزمره
معنا تراپی راهکارهای زیر را برای بهبود زندگی روزمره پیشنهاد می دهد:
۱. به خلق چیزی بپردازید. دقیقا همانطور که فرانکل توصیه نموده است. خلق چیزی مانند یک اثر هنری به شما حس هدف دار بودن داده و می تواند زندگی را معنا بدهد.
۲. روابط خود را گسترش بدهید. ماهیت حمایتی صرف زمان با دیگران کمک می کند تا رشد بهتری پیدا کرده و حس معنادار بودن زندگی را تجربه کنید.
۳. در درد و رنج خود هدفی را پیدا کنید. اگر اتفاق بدی را تجربه می نمایید، سعی کنید هدفی در آن بیابید. به طور مثال اگر یکی از اعضای خانواده برای بیماری خود در حال معالجه پزشکی است می توانید این هدف را تعیین کنید که از او حمایت عاطفی داشته باشید.
۴. باید درک کنید که زندگی منصف نبوده و هیچ کس به شما امتیاز نخواهد داد. این خود شما هستید که می توانید حتی در بدترین شرایط زندگی آن را معنا دار دانسته و از میان سختی ها انگیزه ای برای زندگی کشف کنید.
۵. به خاطر داشته باشید که همواره آزاد هستید تا برای وضعیت فعلی زندگی خود معنایی پیدا کنید. هیچ کس نمی تواند آزادی را از شما سلب کند.
۶. بدترین شرایط را پذیرا باشید. وقتی به دنبال بدتر شدن بروید، نیرویی که این وضعیت برای غلبه بر شما دارد، کاهش پیدا می کند.
۷. روی دیگران تمرکز نمایید. تلاش کنید بیرون از وجود خود متمرکز شده تا درباره یک وضعیت خاص با آن ها احساس نزدیکی یابید.
به طور کلی معنا تراپی یک وضعیت کاملا پیچیده بوده و این کار حتما بایستی توسط روان پزشک متخصص صورت گیرد. همچنین در صورت تمایل می توانید برای آشنایی با تکنیک های امید درمانی، روان درمانی بین فردی از این لینک ها بازدید کنید.
منبع : آرگا