محمد بن علی بن ملک داد تبریزی که به شمس الدین، یا همان شمس تبریزی مشهور است، از مسلمانان پر آوازه و صوفیان پارسی زبان قرن هفتم هجری می باشد، مذهب او شیعه اثنی عشری بوده و متولد خوی – تبریز می باشد، در این مطلب به سرگذشت شمس تبریزی؛ فرد گمنامی که اسمش عنوان کتاب مولانا و مهرش در قلب این شاعر حک شد، تا جایی که کتابی به نام دیوان شمس سرود می پردازیم.
آشنایی با زندگینامه شمس تبریزی
شمس تبریزی فردی ناشناس، صوفی و انسانی زاهد و عالمی اهل سفر بود. از زندگی شخصی او هیچ منبع اطلاعاتی تا قبل از کشف شدن مقالات شمس در دست نبود، سخنان او را در مجلس های متفاوت بر زبان آورده است را مریدان او جمع آوری نموده اند و با نام « مقالات شمس تبریزی » چاپ کرده اند. از قدیمی ترین اسناد در مورد شمس تبریزی، رساله سپهسالار و ابتدا نامه سلطان ولد می باشد، که چنین گفته: « هیچ آفریده ای را بر حال شمس اطلاعی نبود، چون شهرت خود را پنهان می داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می پیچید». در کتاب مقالات شمس که کشف شد شمس به بیان گذشته و زندگی خود نپرداخته است ولی لا به لای خاطره ها و توصیف هایی که در کتاب بیان کرده، می توان او را تشخیص داد و شناخت.
در مقالات او پدر و مادرش به مهربانی و نازک دلی بیان داده شده است، و بر طبق گفته ایشان:
“این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین ناز پرورده کرده بودند”
پدر و مادرش او را نازپرورده بار آورده اند و در بخشی دیگر از زندگینامه شمس تبریزی وی در مورد پدر خویش نیز می گوید:
“نیک مرد بود … الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر …” و یا “پدر از من خیر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می رمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد، به لطف سخن می گفت، پنداشتم که مرا می زند، از خانه بیرون می کند.”
او استادانی از جمله شمس خونجی را برای تحصیل می رفته اسـت، بعد از آغاز سیر و سلوک نزد عالمان بزرگی مانند پیر سجاسی و پیر سلّه باف کسب معرفت نمود. بر اساس مقاله های او، وی از بعضی بزرگان زمان خود تاثیر پذیری داشته است که به نام های «فخر رازی»، «محی الدین ابن عربی»، «شهاب هریوه» اشاره نموده است.
دیدار شمس با مولوی
در زندگینامه شمس تبریزی این چنین آمده است که عاشق سفر و سیاحت بود در یک مکان باقی نمی ماند، شمس در ۲۶ جمادی الثانی ۶۴۲ « معادل با ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی و ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی» به قونیه رسید، و در این تاریخ بود که او با مولوی آشنا شد و زندگی او را متحول نمود، و مولوی را شاعر ساخت.
مولانا که تا پیش از دیدار شمس تبریزی از اهل فقه و علم مدرسه محسوب می شد، و علوم دینی تدریس می کرد، پس از ملاقات یا شمس تبریزی تحول عظیمی در زندگی خود ایجاد نمود، تدریس و علم و مدرسه را به کناری گذاشت و آواز و شادی و شاعری شد، این تغییر ناگهانی و بزرگ در زندگی مولانا برای پیروان و مریدانش تحمل نکردنی بود. روز ۲۶ جمادی الاخر سال ۶۴۲ هجری تاریخی بود که شمس الدین یا همان شمس تبریزی وارد شهر قونیه شد، در آن زمان جلال الدین محمد بلخی معروف یه مولانا و خداوندگار روم دارای سی و هشت سال سن بود، که با یکدیگر آشنا شدند، این آشنایی و رابطه دوستانه بین آن ها برای همه را خشمگین کرده بود و همین امر موجب شد تا از شمس این ناشناس تازه وارد کینه به دل بگیرند و بر علیه او بشورند، در ۱۶ ماه وال ۶۴۳ شمس تبریزی بی خبر قونیه را ترک گفت بی آنکه کسی را آگاه کند، پس از این عزیمت ناگهانی و از دوری شمس دنیای مولوی لبریز از اندوه شد.
بالاخره پس از مدتی از جانب شمس نامه ای به وی رسید که از آن متوجه شد او در شام می باشد، مولوی پسر خود سلطان ولد را با بیست تن از افرادش برای بازگرداندن او عازم شام نمود، و در سال ۶۴۴ شمس دوباره با استقبالی گرم به قونیه برگشت، مولوی جشن باشکوهی سراسر شادی و شور و آواز به پا کرد.
ولی عمر این شادی ها کوتاه بود، دوباره کینه و نفرت در شهر دامن زده شد، و از این بابت به شمس اذیت و رنج های بسیاری به شمس رسید، شمس که عاشق و علاقه مند به هم صحبتی و دوستی مولوی بود، خطاب به مولوی گفت:
” سفر کردم آمدم و رنج ها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردندی الا دوستی تو غالب بود … سفر دشوار می آید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی ”
خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز ندهد کس نشان ز من هرگز
سال ها بگذرد چنین بسیار کس نیابد ز گرد من آثار
پس از ناپدید شدن شمس و عزیمت او به قونیه مولوی دچار ملالی شد که حد نداشت، او از دوری شمس لبریز از اندوه شد.
بانگ و افغان او به عرش رسید ناله اش را بزرگ و خرد شنید
شمس تبریزی از عارفان و آزاداندیشان در یکی از جملات وی در مقالات چنین می گوید:
«این مردمان را حق است که با من الف ندارند، همه سخنم به وجه کبریا می آید، همه دعوی می نماید، قران و سخن محمد همه به وجه نیاز آمده است، لاجرم همه معنی می نماید. سخنی می شنوند، نه در طریق طلب و نه در نیاز، از بلندی به مثابه ای که بر می نگری کلاه می افتد. اما این تکبر در حق خدا هیچ عیب نیست، و اگر عیب کنند، چنانست که گویند خدا متکبرست راست گویند و چه عیب باشد؟
زندگینامه شمس تبریزی یکی از بزرگمردان ایرانی را مطالعه نمودید، آرامگاه این انسان شریف در شهر قونیه واقع در ترکیه می باشد، همین موضوع موجب شده تا شمس را متعلق به آن مردم و آن مکان بدانند، امیدواریم این مطلب نگاشته شده مورد توجه شما قرار گرفته باشد و برای مشاهده زندگینامه دیگر مشاهیر ایران و جهان می توانید به قسمت اطلاعات عمومی مراجعه کنید.
منبع : آرگا