اولین رمان نویسنده سوئدی کتاب مردی به نام اوه می باشد که اثر فردریک بکمن می باشد که بیشتر از سی زبان دنیا ترجمه شده است و دارای متن های نابی است. بنابراین، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب مردی به نام اوه هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
جملات دلنشین کتاب مردی به نام اوه
از بهترین و آموزنده ترین رمان های تاریخ، کتاب مردی به نام اوه می باشد و تا کنون چند بار تبدیل به اثر سینمایی شده است که جرو پرفروش ترین کتاب سال سوئد و همچنین پرفروش ترین های سایت آمازون در سال ۲۰۱۶ و رتبه بک نیویورک تایمز می باشد. که در ادامه مطلب جملات کتاب مردی به نام اوه را در اختیارتان گذاشته ایم، تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.
متن ناب کتاب مردی به نام اوه
«آدمها را از روی کارهایی که انجام میدن میشه شناخت، نه از روی حرفهایی که میزنن.»
******
«آدمی که زیاد حرف نمیزنه چرتوپرت هم نمیگه.»
******
متن کتاب مردی به نام اوه با مفاهیم ناب
در زندگی هر کس لحظهای وجود دارد که در آن لحظه تصمیم میگیرد میخواهد چه کسی باشد. کسی باشد که بگذارد دیگران بهش بدی کنند یا نگذارد.
******
یک بار که از زنش پرسید چرا همیشه اینقدر شاد است، زنش پاسخ داد: «یک پرتو آفتاب کافی است برای تابناکی ظلمت.
******
متن کوتاه کتاب مردی به نام اوه
از مدرسه متنفر نبود، اما دقیقا علت درس خواندن و تحصیلات را نمیفهمید.
******
«بهترین آدما هم عیب و ایرادایی دارن و با عیباشون زاده میشن و کم کم با تمرین و زندگی در این دنیا، روز به روز بهتر میشن و پیشرفت میکنن!»
******
«درست انجام شدن کار، خودش پاداش کار است.»
******
متن دلنشین و کوتاه کتاب مردی به نام اوه
«مردها به خاطر اعمالشان است که تبدیل به یک مرد بزرگ میشوند، نه به خاطر حرفهایشان!»
******
«اینو یادت باشه، فقط احمقها هستند که هیکل و قدرت را یکی میدانند!»
******
متن طولانی کتاب مردی به نام اوه
«دوست داشتن یه نفر مثه این میمونه که آدم به یه خونه اسبابکشی کنه. اولش آدم عاشق همۀ چیزهای جدید میشه، هر روز صبح از چیزهای جدیدی شگفتزده میشه که یکهو مال خودش شدهاند و مدام میترسه یکی بیاد توی خونه و بهش بگه که یه اشتباه بزرگ کرده و اصلاً نمیتونسته پیشبینی کنه که یه روز خونه به این قشنگی داشته باشه، ولی بعد از چند سال نمای خونه خراب میشه، چوبهاش در هر گوشهوکناری ترک میخورن و آدم کمکم عاشق خرابیهای خونه میشه. آدم از همه سوراخسنبهها و چموخمهایش خبر داره. آدم میدونه وقتی هوا سرد میشه، باید چیکار کنه که کلید توی قفل گیر نکنه، کدوم قطعههای کفپوش تاب میخوره وقتی آدم پا رویشان میگذاره و چهجوری باید در کمدهای لباس را باز کنه که صدا نده و همۀ اینا رازهای کوچکی هستن که دقیقاً باعث میشن حس کنی توی خونۀ خودت هستی
******
انگار دیگر کسی نمیتواند یک خانه بسازد، مگر اینکه یک مشاور با پیراهن خیلی تنگ اول لپتاپش را باز کند. مگر کلوسئوم و اهرام مصر را هم به همین ترتیب ساختهاند؟ خداوندا، در سال ۱۸۸۹ توانستند برج ایفل را بسازند ولی این روزها امکان ندارد بتوانند یک خانۀ سه طبقۀ مسخره بسازند بدون اینکه وقفه توی کارشان بیفتد و آن هم به این خاطر که یک نفر باید برود و باتری گوشی موبایلش را شارژ کند.
******
متن طولانی کتاب مردی به نام اوه با مفاهیم دلنشین
مردم جلوی خانههای تازه بازسازیشدهشان میایستادند و پز میدادند، انگار خودشان آنها را ساختهاند. یک بار هم سعی نکردهاند چیزی را خودشان به دست بیاورند و با این حال هی فخر میفروشند! ظاهراً دیگر مهم نبود که آدم بتواند خودش کف اتاقش را با کفپوش بپوشاند یا توالت و حمام را بازسازی کند، یا لاستیکهای زمستانی اتومبیلش را خودش عوض کند. توانایی انجام کارها دیگر معنا نداشت. وقتی آدم میتوانست همه چیز را یکهو بخرد، دیگر چه چیزی ارزش داشت؟ دیگر یک آدم چه ارزشی داشت؟
******
این روزها آدم باید با هر آدم کندذهنی که بغلدستش ایستاده از این در و آن در حرف بزند تا بگویند طرف «خونگرم» است. اُوه اصلاً نمیدانست چطور این کار را بکند. شاید اینجوری تربیتش کرده بودند، شاید آدمهای همنسلش برای دنیایی آماده نشده بودند که آدمها در آن فقط حرف میزنند، ولی عمل کردن دیگر مهم نیست.
******
شاید اُوه برایش شعر نمینوشت، زیر پنجرهاش آوازهای عاشقانه نمیخواند و با هدیههای گرانقیمت به خانه نمیآمد، ولی هیچ مردی بهخاطر او چند ماه هر روز چندین ساعت در مسیر مخالف خانهاش نمیرفت تنها به این خاطر که از آن قطارسواری لذت ببرد، کنارش توی واگن بنشیند و به حرفهایش گوش دهد.
******
متن های مفهومی کتاب مردی به نام اوه
مردم این روزها دیگر هیچ احترامی برای کاربرد درست و مناسب وسایل قائل نیستند، این روزها همه چیز فقط باید خوشگل باشد و توی کامپیوتر ذخیره شود. ولی اُوه کارها را طوری انجام میدهد که آدم باید انجام دهد.
******
«او» گاهی میگفت: «همهٔ راهها تو رو به جایی میرسونن که برات در نظر گرفته شده.» تقدیر لابد برای او به همین معنا بود. برای اوه اما «او» خودش تقدیر بود
******
همیشه متنفر بوده از اینکه کنترلش را از دست بدهد. طی سالها به این نتیجه رسیده که مردم از این حس خوششان میآید و به همین دلیل الکل مینوشند،
******
متن کتاب مردی به نام اوه با مفاهیم ناب
همهٔ آدمها درواقع به زمان خوشبیناند. همیشه فکر میکنیم وقت کافی داریم تا برای دیگران کاری بکنیم. تا حرفهایی را که در دل داریم به آنها بگوییم. و بعد اتفاقی میافتد که سر جایمان میایستیم و آنچه برایمان باقی میمانَد واژهٔ «اگر» است.
******
هیچوقت نفهمید چرا مردم در کل زندگی ذهنشان را درگیر میکنند و مدام فکر و خیال میکنند، بهجای اینکه قبول کنند چهجور آدمی هستند. آدم همانی است که هست و آدم کاری را میکند که میتواند بکند، گرچه میتواند انجام آن کار را دست یک آدم دیگر بسپارد.
*******
شما همراهان عزیز با کلیک بر روی جملات کتاب بیشعوری و جملات کتاب ملت عشق می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید و همچنین می توانید در صورت تمایل در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.
منبع : آرگا