گیسو در اشعار معاصر دارای تعابیر عاشقانه می باشد و در واقع برای معشوق زمینی مورد استفاده قرار گرفته می شود که در زمان های گذشته به موی درازی گفته می شد که از دو سمت سر کشیده باشد و در مورد گیسو اشعار ناب و زیبایی وجود دارد که بهتر است تا پایان مطلب شعر درباره گیسو همراه ما باشید.
شعر درباره گیسو با مفاهیم زیبا
در ادبیات کهن و به ویژه ادبیات عرفانی گیسو از معانی خاصی برخوردار است که شاعران اشعار زیبایی سروده اند به همین خاطر، در ادامه مطلب جدیدترین شعر درباره گیسو را گرد آوری کرده ایم و در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم که امیدواریم از مطالعه آن ها لذت ببرید و همچنین در شبکه های اجتماعی نیز از آن استفاده کنید.
اشعار ناب و خاص در مورد گیسو
اینک کدام باد
بوی تنش را
می آرد از میانه ی انبوه گیسوان پریشانت
که شهر به گونه ی ما
در خون سرخ نشسته است …؟
*****
هیچ چیزی از تو نمیخواستم
عشق من!
فقط میخواستم
در امتداد نسیم
گذشته را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطورههای نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستارههای واژگانم
برایت راه شیری بسازند
*****
باران را به چشمهای مردِ خسته
شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم
و تنم را به نوازشِ دستهایِ همیشه مهربانِ تو
صدایم کن
*****
رسولانِ سرِ زلفت
پریشانند از هر سو
به بعثت میرسد
هر سوی این گیسو پریشانی
*****
جهانی را پریشان کرد
از آشفتن یک مو
معاذاله اگر بگشاید
از گیسو خم دیگر
*****
شعر زیبا و خاص در مورد گیسو
شگفت نیست که در بند زلف توست دلم
که هرکجا که دلی هست، اندر آن سوداست
به غمزه گر نربودی دل همه عالم
ز عشق تو دل جمله جهان چرا شیداست؟
*****
باد
همیشه یکسان خواهد وزید
اما نه برای تو …
آنجا که تو باشی
باد همیشه بی قرار و نابسامان
به فریاد بدل می شود
به سوز دل
و هیاهو
و گم می شود
در خرمن بی کرانه گیسوانت
*****
عشق
مثل رد دست تو روی هواست
نمی توانم به کسی ثابتش کنم
یا نشانش دهم
حالم که خوب است
یعنی دستانت از شب گیسوانم عبور کرده است
گیسوانم نفس می کشند
*****
کمند زلف
به دوش افکن و به صحرا زن
که چشم مانده
به ره آهوان صحرا را
*****
یاد تو ابری کوچک است
که چشمهای مرا بارانی میکند
و نسیمی است
که از میان گیسوانم میگذرد
و من
چقدر دلم برایت تنگ شده…
*****
شعرهای ناب کوتاه و طولانی در مورد گیسو
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوشآویز نه در عمر دراز
*****
هر عاشق دیوانه که در جمله گیتی است
بر پای دلش سلسله موی تو دیدیم
سر حلقه رندان خرابات مغان را
دل در شکن حلقه گیسوی تو دیدیم
از مغربی احوال مپرسید که او را
سودازده طرّه هندوی تو دیدیم
شمس مغربی
*****
وقتی که موج موج به رقص آمد، در باد گیسوانِ پریشانت
میریخت روح تازه بارانها، برشانههای عاشق و لرزانت
روزی برون برآمدی از خانه، موگیر را ز موی رها کردی
دیدم از آسمان که فرود آمد، «انجیل»ها به گوشه دامانت
هر شرفه صلابت پایت را، همواره جویبار غزل میساخت
گلهای سرو یاسمن و نسرین، در گوشههای باغ پریشانت
گیسو به باد میدهی، میسوزی، ما این زمینیان پریشان را
در آسمان تمام ملایکها، انگشت به لب گزیده و حیرانت
ارواحها شناوَری در باد اند، هر لحظه از تجسمِ رویایت
پیغمبران حادثهها آری، سوگند میخورند به چشمانت
اهل الدین بحری
*****
شعر درباره گیسو با مفاهیم زیبا
کسی در باد میخواند به نام گیسوانت شعر
و میجوشد ز دریای نگاه بی کرانت شعر
اگر تندیس زیبای غزل! آغوش بگشایی
شبی فواره خواهد زد میان بازوانت شعر
تویی مهمان ناخوانده که در رویای من یکشب
نهادی پا به دنیای دلم، با ارمغانت: شعر
تو حافظ، شمس،مولانا، تو بیدل، صائب و خیام
که زانو میزند هرروز و شب در آستانت شعر
تو شعر خلقتی آری، که در آیینه میباری
نگاهت شعر، چشمت شعر، گیسو شعر و جانت شعر
زمان افسانه خواهدکرد ما را در جنون روزی
مرا با داستانم تو! تو را با داستانت شعر
بیا گیسو رها کن تاشود طوفانی از مضمون
و در آیینهها پیچد به دور بازوانت شعر
امین شیرزادی
*****
آن کس که آفریده نگاهت خمار بود
در خلق و آفرینش دل بیقرار بود
لب را که میسرشت خجالت کشیده بود
سرخی صورتش همه جا آشکار بود
ابرو که میکشید مدادش شکسته بود
گیسو که میبرید هوا تار تار بود
گرمای هر دو دست تو را جاودانه ساخت
آرامشی که تا به ابد ماندگار بود…
حسین جنت مکان
*****
هر چه شد آن پیچک گیسو به هم تابیدهتر
مشکل این عاشق سرگشته شد پیچیدهتر
سُست شد ایمان من تا تاب دادی زلف را
خواستی این شاخه پوسیده را، پوسیدهتر
بیشتر در دام راه افتاد این گم کرده راه
هرچه شد این عاشق گمراه دنیادیدهتر
در میان ابرهای تیره دل زیباتری
ماه من از اینکه هستی باز هم پوشیدهتر
قیمتی تر میشوی همچوم عقیق سرخ رو
هر چه باشی ای دل عاشق به خون غلتیدهتر
دست و پا گم کردی ای دل کاشکی لب وا کنی
در میان اهل معنا بعد از این سنجیدهتر…
سعید بیابانکی
*****
شعر با مفهوم دلنشین درباره گیسو
گیسو بتکان دختر زیبای غزلها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی؟
دیشب زدم از خواجه پی هر دومان فال
می گفت: حلال است به ایام شبابی
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست
به به که چه بندی، چه قرنطینه نابی
حمید چشم آور
*****
به گیسوان سیاهت کلاف میگویند
به شانههای بلند تو قاف میگویند
نشسته دشنه گیسو به زیر روسریت
حجاب کن به حجابت غلاف میگویند
قبول کرده ام این را که عاشقت هستم
به گریههای بلند اعتراف میگویند
تجمعی که اساسا به موت وابسته ست
به سر به زیری من اعتکاف میگویند
گذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟
به رنگ قرمز تند انحراف میگویند
هزار وعده خوبان یکی وفا نکند
تو فرق میکنی آخر خلاف میگویند
قبیلهام به زبان مولف تاتی
همیشه فاصلهها را شکاف میگویند
فؤاد میرشاه ولد
*****
طرح موهای قهوهایرنگت
کشف یک فرشباف تبریزیست
نقش برجستههای گیسویت
چند سوغاتی از نشابورند
صالح دروند
*****
در صورت تمایل با کلیک بر روی شعر زیبا می توانید اشعار ناب و خاص با مفهوم دلنشین را مشاهده کنید.
منبع : آرگا