بهتر است بدانید که در واقع نظریه تناسخ اصطلاحی کلامی، فلسفی و عرفانی می باشد که در معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره آن به دنیا به کار می رود و معمولا تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ عقیده داشتن به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است البته که در مورد علت و نوع و حتی آینده تناسخ هیچ عقیده ای وجود ندارد.
آشنایی با نظریه تناسخ
به طور کلی تناسخ واژه ای عربی است که از ریشه نسخ که به معنای ازاله، ابطال و نقل می باشد، گرفته شده است و خود واژه تناسخ نیز به معنای انتقال نفس آدمی از بدنی به بدن دیگر حتی س از متلاشی شدن بدن اول است که البته این انتقال بدون حصول فاصله میان آن دو صورت می گیرد. توجه داشته باشید که از قرن ها پیش در کشور هندوستان نظریه ای با نام تناسخ مطرح شد که از برگشت ارواح و بازگشت مکررشان به دنیا صحبت شده بود. این نظریه در واقع با گذشت اعصار رفته رفته توجه تعداد زیادی از مردم جهان را به خود جلب نمود و حتی برخی از انسان ها به عنوان یک عقیده مذهبی بدان دل بستند. در طول این مدت زمان دانشمندان بزرگی این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و حتی چندین مرتبه بر بطلان آن اقامه نمودند. جالب است بدانید که دین اسلام بازگشت ارواح به دنیا واقعی در قابل یک شخص دیگر یا یک موجود جاندار برای انجام کارهای خوب و به دست آوردن شرایط همزیستی با ارواح را به هیچ وجه قبول نداشته و صریحا آن را رد می کند. همچنین قرآن کریم نیز در این مورد و فلسفه زندگی می فرماید:
چون یکیشان را مرگ فرا رسد به سوی پروردگار خود خواهند گفت که پروردگارا مرا به دنیا بازگردان تا شاید کارهای نیکی را که در گذشته ترک کرده بودم را در حیات زنده ها انجام دهم.
اما آن ها چنین پاسخ خواهند شنید:
این سخنی است بی اساس که گوینده آن می گوید و به آن ترتیب اثر داده نمی شود و در واقع از پی مرگ اینان عالم برزخ می باشد تا روزی که قیامت فرا رسد و از قبر ها برانگیخته شوند.
اقسام مختلف تناسخ:
بهتر است بدانید که نظریه تناسخ در واقع به دو قسمت مختلف ملکوتی و ملکی تقسیم می شود که در ادامه سعی داریم به بین هر کدام به صورت مجزا بپردازیم:
تناسخ ملکوتی:
تناسخ ملکوتی بدین معنا می باشد که نفس انسان در زندگی مادی و دنیوی به واسطه ملکات و افکار و حتی عقاید خود صورت های مثالی و اخروی ساخته و به عالم برزخ و آخرت منتقل می شوند. در واقع تناسخ ملکوتی می تواند ظهور باطن یک فرد باشد. این نوع تناسخ معمولا مورد اشاره بسیاری از ادیان ها است و شاید به همین دلیل می باشد که بیان شده هیچ مذهبی وجود ندارد مگر اینکه اعتقاد به این گونه تناسخ در آن به چشم بخورد. جالب است بدانید که صدرالمتالهین در مورد این نوع تناسخ در اسفار خود بیان کرده آنچه که به برخی از بزرگان فلسفه و حکمت نظیر افلاطون و سقراط، انباذقلس و فیثاغورث نسبت داده شده است این است که به تناسخ قائل بودند و در واقع مقصدشان این نوع از تناسخ بوده است.
تناسخ ملکی:
توجه داشته باشید که تناسخ ملکی در واقع یعنی نفس آدمی در این عالم طبیعی بدن مادی خود را رها نموده و وارد جسم و بدن مادی دیگری خواهد شد و در واقع آنچه از مکاتب هندی ناظر به این نوع از تناسخ می باشد که به همین خاطر می توان تناسخ ملکی را به دو شکل مجزا مطرح نمود:
تناسخ ملکی صعودی: تناسخ صعودی یعنی نفس با رها نمودن پیکر و قالب مادی به پیکر و جسمی که کامل تر و شریف تر از بدن قبلی می باشد تعلق خواهد گرفت.
تناسخ ملکی نزولی: در این نوع از تناسخ ملکی نفس بدن مادی خود را رها کرده و به بدنی که از حیث رتبه پایین تر از بدن پیشین است ملحق خواهد شد که این الحاق ممکن است به یکی از چهار صورت نسخ (انتقال روح از بدن انسان به انسان دیگری)، مسخ (اختلال مسخ شخصیت با انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوانات)، رسخ (انتقال روح به قالب جمادات) و فسخ (انتقال روح انسان به جسم نباتی) اتفاق بیافتد.
دین های معتقد به تناسخ:
جالب است بدانید که شاید تاکنون هیچ اعتقاد مذهبی و اعتقادی به اندازه تناسخ در طول تاریخ دچار تغییر و دگرگونی نشده باشد و در واقع بر اساس اسناد بر جا مانده و تحقیقات به عمل آمده هر گروه و فرقه ای بنا بر خواسته ها، امیال انتظاراتش این باور را شخصی سازی نموده است:
هندوئیسم:
به طور کلی در دین هندوئیسم روح جاودانه و نامیرا است در حالی که جسم تولد و مرگ در پیش دارد. روح را مانند لباس کهنه کنار می گذارند و لباس نو خواهند پوشید. آن ها به ایده تناسخ معتقد هستند که هر وقت موجودی از بین رفت روح آن از کالبد جدا خواهد شد و در همین دنیا به کالبد موجود دیگری در می آید.
تائوئیسم:
در دین تائوئیسم افرادی مشاهده می شوند که در قالب افراد متفاوت در زمان های مخنتلفی زندگی کرده اند. در متن مقدس چانگ تزو آمده است که تولد آغاز نیست، مرگ هم پایان نیست و در نهایت وجود داشتن بدون محدودیت نیست. به همین خاطر ادامه یافتن به هیچ وجه بدون آغاز نخواهد بود.
بودایی:
بر اساس استناد مکتب مقدس بودا معقتد به نوعی از وازایش ها می باشد که در این آیین وازایش به معنای حرکت روح یا نفس از یک کالبد به کالبد دیکر نیست. به طور کلی این برداشت شبهه انگیز از اخلاط اندیشه هندو و فلسفه بودایی ناشی شده و حال اینکه در آیین بودا موجودات دارای خود یا بخش پایدار وجود نیستند و بنابراین هیچ انتقالی صورت نخواهد گرفت. توجه داشته باشد که تمثیل بودا در این باب بدین گونه است که همانگونه که با آتش یک شمع روشن می توان شمع دیگری را روشن نمود می توان گفت که روشنایی شمع اول علت روشنایی شمع دوم بوده است و بر همین اساس آگاهی یک موجود می تواند موجب پایداری واحد های آگاهی دیگر گردد.
یارسان:
به طور کلی دونادون، دون به دون و یا جامه به جامه مفهومی در آیین یارسان یا اهل حق می باشد که ارتباط نزدیکی با مفهوم تناسخ و حلول روح دارد. در واقع در این دین تناسخ این مسئله که روح بی هدف از یک کالبد به کالبد دیگر منتقل می شود کاملا نفی شده و از اساس رد گردیده است. اما مفهوم دیگری نیز با نام دون به دون شدن که در ظاهر به فلسفه تناسخ مشابه است حقیقتی جدانشدنی از جهان بینی یارسانی می باشد. در واقع این آیین می گوید هر روحی باید در زمانی محدود سیری را برای تکامل خود طی کند که این را با نام دونادون می شناسند.
دلایل ابطال نظریه تناسخ:
توجه داشته باشید نظریه تناسخ از آنجایی که مورد تایید بسیاری از ادیان قرار گرفت تعداد زیادی از دانشمندان در پی کشف دلایلی برای ابطال این نظریه رفتند که در ادامه سعی داریم به بیان برخی از آن ها به صورت کامل بپردازیم:
اصل حرکت جوهری و امتناع تبدیل به فعلیت به قوه:
به طور کلی بر اساس اصل حرکت جوهری موجود مادی در ابتدا در پایین ترین مرتبه یا همان هیولای محض قرار می گیرد و فاقد فعلیت تمام است اما در ذات خود دارای حرکت می باشد و این حرکت معمولا به صورت اشتدادی خواهد بود و مرتبه به مرتبه قوه تبدیل به فعلیت خواهد شد. بر اساس نظریه صدر المتالهین شیرازی نفس انسان تعلق ذاتی به جسم دارد و ترکیب میان روح و جسم، ترکیب طبیعی و اتحادی می باشد. نفس و بدن در واقع هر دو دارای حرکت جوهری می باشند و در هر دوره ای از ادوار زندگی و شانی از شئون مرتبه قوه را پشت سر گذاشته و به فعلیت تبدیل خواهند شد. همچنین اگر قرار باشد نفسی از جنس پیشین خود جدا گردد و به جسمی دیگر یا همان جنین تعلق بگیرد حتما یکی از آن دو باید بالقوه و دیگری بالفعل باشد یعنی یک چیز از آن جهت که بالفعل است بالقوه باشد و فعلیت بتواند تا به قوه مبدل گردد که در این صورت کاملا محال خواهد بود.
اصل امتناع اجتماع دو نفس در یک بدن واحد:
تعلق گرفتن روحی از یک بدن جدید در واقع مستلزم این است که یک بدن دارای دو روح باشد زیرا وقتی مزاج انسانی به مرحله قبول فیض می رسد و استعداد پذیرش روح را پیدا می کند از سوی فیاض مطلق خداوند متعال روح در کالبد او دمیده و مانع از پذیرش روح دیگری خواهد شد و به همین خاطر جای گرفتن روح مفارق از بدن قبلی در بدن جدید او محال نامیده می شود.
اصل وحدت شخصیت افراد:
بهتر است بدانید که هر بدنی دارای یک روان و شخصیت ویژه می باشد که همراه با پیدایش جسم آن شخصیت نیز شکل می گیرد و هر فردی به واسطه وجدان و علم حضوری خویش در می یابد که شخصیتی واحد دارد. در واقع تاکنون دیده نشده که انسانی دارای دو روان و شخصیت باشد و انتقال ارواح پیشین در کالبد جدید همانی دریافت های وجدانی می باشد زیرا در فرضیه تناسخ ملاکی برای وحدت شخصیت و این همانی میان فرد اول و فرد زمان دوم که روح فرد قبلی را دریافت کرده است وجود ندارد. همچنین اگر ملاک استمرار خاطره فرض گردد که افراد هیچ خاطره ای از دوره قبلی خود به یاد ندارند و اگر تناسخیان ادعا کنند ملاک این همانی استمرار حسم است که بر اساس ادعای خودشان جسم همان جسم پیشین نیست. اما اگر ملاک اصلی گرایش های روانشناختی باشد میان دو فرد در طی زمان های مختلف هیچگاه گرایش های روانشناختی صددرصدی مشاهده نمی شود.
اصل امتناع تعطیلی نفوس:
بهتر است بدانید که بر اساس نظریه تناسخ نفس بدن قبلی را رها نموده و به بدن جدیدی ملحق خواهد شد و این در حالی است که میان لحظه مفارقت از بدن قبلی و لحظه اتصال به بدن جدید فاصله زیادی ایجاد می شود و در حد فاصل این نقل و انتقال نفس از تدبیر بدن معطل خواهد ماند و در نتیجه لازمه آن تعطیلی نفوس خواهد بود. البته که از نظر فلاسفه تعطیلی نفوس محال است زیرا که نفس به علت نحوه وجودی خاص خود که تدبیر بدن است نفس نامیده می شود و به همین خاطر تناسخ محال خواهد بود.
منبع : آرگا