امروزه استفاده از شبکه های اجتماعی در بین اکثر افراد طرفداران زیادی را به خود جذب کرده است و در مورد عید نوروز جملات نابی وجود دارد بنابراین، اگر شما نیز از آن دسته افرادی هستید که به دنبال دلنوشته درباره عید نوروز هستید اما نمی دانید از چه متنی استفاده کنیذ به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.
مجموعه ای از دلنوشته درباره عید نوروز
در مورد عید نوروز دلنوشته های نابی وجود دارد که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید از این رو، در ادامه مطلب مجموعه از دلنوشته درباره عید نوروز را گردآوری کرده ایم و در اختیارتان خواهیم گذاشت تا بتوانید از بین آن ها جملات نابی را انتخاب کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.
دلنوشته در مورد عید نوروز با مفاهیم ناب
تهیه کننده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع: راسخون
ثانیههای سرشار از مهربانیطیبه تقیزاده
بوی بهار، در لابهلای برگها میپیچد. عطر سوسن، هوای صبحگاهی را مست میکند. میخک، رز و محمدی، بوی زندگی و تازگی را میان باغچه میپراکنند.
نسیم خوش بهاری، طبیعتی تازه را نوید میدهد. برگها جان میگیرند و چشماندازی سبز، از پس پنجرههای گشوده، جلوهگری میکند.
سفرههای سخاوت و یکرنگی، پهن میشوند. بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره میپیچد.
عطر سیبهای سرخ، جای دیگری میان این همه، باز میکند.
دلهای یکرنگ و باصفا، آماده میشوند تا به ثانیههای تازه زندگی وارد شوند. تیک تاک ساعت، فضای پرسکوت خانه را پر میکند.
چیزی به ثانیههای آغازین سال نو نمانده است.
یک سال گذشت و واپسین ثانیه، فاصله میان زمانها را دو نیمه کرد.
«یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال. حوّل حالنا الی أحسن الحال».
چشمها به روشنی باز میشوند و دلها به یکدیگر نزدیک و قلبها آرامش دوباره مییابند در حلول سال نو و دلگرم به آتیههای مهربانی و صفا میشود. احساس بهار، نیلوفرانه بر اندام طبیعت میپیچد و زمستان کوچ میکند.
*******
سفره دل
مهناز السادات حکیمیان
نوروز، از نفسهای معتدل بهار میتراود و در سفره گلدار هفت سین دمیده میشود؛ سفرهای که در آن ماهی قرمزی، تکرار تازه زندگی را میان تنگ کوچکی از آب گوشزد میکند.
نوروز، هفت سین را از بازار بهار میآورد و با سلیقه میچیند تا عشق را از پس گونههای سرخ «سیب»، هدیه کند، تا شمهای از بهشت را از لابهلای گلبرگهای «سنبل»، به ارمغان آورد. حالا برکت را در طعم پر از شیرینی و گندم «سمنو» میتوان چشید.
میتوان با گیسوان شانه خورده سبزهای جوان که تکهای از طبیعت را به خانه آورده، طراوت را دسته کرد و دانه دانه «سکههای نو» را که در کنار سفره برق میزنند و بوی عید میدهند، در دستهای کودکانه کاشت تا شوق معصوم کودکی، در باغ چشمشان بشکوفد.
پابهپای شگفتیهایی که در این دایره از هم پیشی میگیرند، آنچه در نگاه نافذ انسان آرمیده است، به بلندای رتبه خویش برمیخیزد و کتاب طبیعت را تنها در قاب کوچک پنجره ورق نمیزند و هفت سین سفره دل را به سنبل و سیب و سبزه و… خلاصه نمیکند تا هفت «سلام» آسمانی از معجزه بیان، نص قرآن به سرای سینهاش میهمان شود؛ میهمانی که در سنت ایرانی ـ اسلامی، بالانشین رواق سینههاست:
«سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبِّ رَحیمٍ»
درودی است که از جانب بیهمتا خداوند، ارسال میشود؛ بیآنکه واسطهای پیامآور این محبت باشد.
«سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»
برکت و سلام در پرده شبهایی است که به بیداری دل، زنده میداریم تا تولد سپیده، افق را چراغانی کند.
«سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ»
«سلام» و «رحمت» خداوند جاری است تابنده بر نوح؛ او که سکان کشتی رسالت را رو به سمت ساحل توحید، به دست گرفت.
«سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ»
و ابراهیم که برای شکستن شرک، مجسمههای سنگی را تبر زد.
«سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُونَ»
و موسی که از کفر و بهانههای بنیاسرائیل، نبوتش را به ستوه نیامد و هارون که حق برادری را به جای آورد.
«سَلامٌ عَلی آلِ یاسینَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ»
«سلام» و «رحمت» خداوند بر «آل یاسین» و جامعه انبیا، رسولان حقیقت که امانتدار الهام الهی بودند تا فطرت پرستش را از حوالی لانه بتها و بیراهه مکاتب و جهل و خرافات دور سازند.
*******
دلنوشته ناب در مورد عید نوروز
هفت سین سلام
معصومه داوودآبادی
ساقیا! آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
بهار میآید؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند. چشمهایش، آمیزه خورشید و ابر؛ دلش آینهبندان سبزه و باران.
بهار میآید و از رد گامهایش، رودهایی زلال، زمین چرک را به شستوشو میخوانند. نوروز از راه میرسد و خاک، در رستاخیزی شگفت، رستن آغاز میکند. مردمان شهر، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم میروند.
از قلبها پنجرههایی بیشمار به سمت هم گشوده میشوند و اینگونه، جشنواره انسان و طبیعت افتتاح میشود.
بهار آمده تا به ما بگوید لحظهها چون ابر در گذرند؛ تا به این همه تحول و تغییر، به دیده عبرت بنگریم.
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
پروانهها، کاسههای شبنم در دست، بر فراز گلها درآمد و شداند. پرستوها برف از بالها تکانده، امیدوار به سوی لانهها بازمیگردند.
گاه، خورشید میتابد و بر ابرها پادشاهی میکند و گاه، باران میبارد و بر پیکر آسمان و زمین، لباس طراوت و تازگی میپوشاند. هر رفتنی را آمدنی است و هر آمدنی را رفتنی؛ چنانکه زمستان میرود و بهار میآید، شب میرود و روز میآید؛ ما نیز روزی به جهان میآییم و ناگزیر باید به سمت مقصدی ابدی، جادههای زمان را طی کنیم.
نوروز میآید تا گرد غفلت را از رخسارمان بشوید و از خوابهای دراز خرگوشی بیدارمان کند. تا بدانیم که ایستایی و رکود، شیوه مرداب است.
یا مقلب القلوب!
قلبهای زنگار گرفتهمان را به یادت به رودخانه روشنی میسپاریم و در تار و پودش بذر مهر میباشیم.
ای تدبیرکننده روز و شب، ای تغییردهنده حالها! یاریمان کن تا با سلاح عشق و صداقت و ایمان، به بهترین حالها دست یابیم. وقتی غبار تیرگی و کینه را از روح و جانمان تکانده باشیم، در دلهای آفتابیمان هفت سین سلام و سادگی گسترده خواهد بود.
*******
سیزدهمین روز بهار، روز طبیعت
عباس محمدی
همه سرخوش و دلگرم و سرشار از مهربانی، کولهباری مختصر میبندیم تا همقدم شویم روزی مبارک را با بهار؛ بهاری دلکش، بهاری زیبا، بهاری مغرور.
تو هم با دیگران همقدم شو؛ برخیز و بیا «بیا که نوبت صلح است و دوستی و عنایت».
بیا تا جانی تازه کنیم.
در این هوای دلانگیز، جانمان را با جان طبیعت گره بزنیم و سبز و سرزنده شویم؛ که هوا پر از بوی عشق است؛ بوی بودن، بوی زندگی. همه جا بهار میوزد و جان طبیعت، تازهتر از جانهایی است که دیروز متولد شدهاند.
باد بهاری وزید از طرف مرغزار
باز به گردون رسید ناله هر مرغ زار
باید دل به بادها گره بزنیم و جانمان را به دست نسیم بدهیم و خویش را به دست مستی بادها بسپاریم؛ همچون پیراهنی ناآرام که در بادها به دنبال آرامش میدود کوه و در و دشت را.
باید چشمهامان را به رودها بسپاریم تا سرمست شویم و جانمان آکنده شود از یاد یاری مهربان که طبیعت را همزاد طبع ما آفرید و ما را در خاطره طبیعت جا گذاشت، همچون بهار.
باید برخیزیم و خاطرمان را از خاطرههای بهار رنگ کنیم.
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ، بوی خوش لاله زار
هر گل و برگی که هست یاد خدا میکند
بلبل و قمری چه خواند؟ یاد خداوندگار
وجودمان را باید لبریز کنیم از مهر پایندهای که قرار ما را در جان بیقرار بهار آفریده است تا هر طرف که سر میچرخانیم، از یادش لبریز شویم، برگ، برگ.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
*******
در پایان به شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنیم در صورت تمایل با کلیک بر روی دلنوشته درباره سکوت و دلنوشته زیبا برای خودم می توانید جملات نابی را مطالعه کنید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده کنید.
منبع : آرگا