زیباترین و خواندنی ترین اشعار هوشنگ ابتهاج ملقب به سایه را در این مقاله گردآوری نموده ایم که مطمئنا مطالعه آنها برای شما نیز جذاب و لذت بخش خواهد بود. در ادامه قبل از ارائه بهترین اشعار ی به معرفی گوشه ایی از زندگی نامه و فعالیت های هنری این شاعر گرانقدر می پردازیم. تا پایان این مقاله همراه ما باشید و از مطالعه اشعار هوشنگ ابتهاج بیان شده لذت ببرید.
زیباترین و جذاب ترین اشعار هوشنگ ابتهاج + بیوگرافی وی :
قبل از ارائه زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج به معرفی بیوگرافی وی می پردازیم. امیر هوشنگ ابتهاج در اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شد، وی دوره دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذرانید و در آن دوران، اولین دفتر شعر خود به نام نخستین نغمه ها را سرود. از دیگر آثار ابتهاج می توان به سیاه مشق، شبگیر، چند برگ از یلدا، یادگار خون، سرو و تا صبح شب یلدا اشاره نمود. یکی از مهم ترین آثار وی تصحیح او از غزل های حافظ است که به نام حافظ به سعی سایه به چاپ رسیده است. هوشنگ ابتهاج چندی کوشید تا همچون شهریار دنباله رو راه نیما باشد اما در نهایت همچنان به سرودن غزل پرداخت. ابتهاج را می توان یکی از بنیان گذاران انجمن ادبی شمع سوخته دانست که در این انجمن در کنار سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، مرتضی کیوان، احمد شاملو و… به فعالیت می پرداخت. هوشنگ ابتهاج دارای چهار فرزند به نام های یلدا، کاوه، آسیا و کیوان است و نام همسر وی آلما مایکیان می باشد. هوشنگ ابتهاج غزل های زیبایی را سروده است اما می توان گفت در شعر نو نیز ابتکار و خلاقیت خاصی از خود نشان داده است. جالب است که بدانید هوشنگ ابتهاج در بین شاعرهای هم دوره خود، در تقسیم بندی غزلسرایان با منوچهر نیستانی، حسین منزوی، سیمین بهبهانی و محمدعلی بهمنی در این گروه قرار گرفته اند. در ادامه چند غزل عاشقانه و زیبا از بین بهترین اشعار هوشنگ ابتهاج را مشاهده می فرمایید.
شعرهای ناب هوشنگ ابتهاج
زین گونهام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانهام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشتهی دیار محبت کجا رود؟
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی است
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به نـالهی هر عندلیب نیست
*******
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا ؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت ؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل ؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست
*******
اشعار دلنشین هوشنگ ابتهاج
فتنه ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفتآن که ایینه ی صبح و قدح لاله شکست
خک شب در دهن سوسن آزاد گرفتآه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوه ی مردم کشی و یاد گرفتمنم و شمع دل سوخته ، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفتشعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفتسایه ! مکشته ی عشقیم ، که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشه ی فرهاد گرفت
*******
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان
چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
صفای خاطر آیینه دار ما را باش
که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست
*******
سروده های زیبای هوشنگ ابتهاج
حاصلی از هنر عشق تو جز حرمان نیست
آه از این درد که جز مرگ منش درمان نیستاین همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم
که بلاهای وصال تو کم از هجران نیستآنچنان سوخته این خاک بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیستبه وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت
آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیستاین چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیسترنج دیرینه انسان به مداوا نرسید
علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیستصبر بر داغ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیستتب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تنک حوصله را طاقت این طوفان نیست” سایه ” صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
*******
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزمگر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق یزن در من کز شعله نپرهیزمصد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خک در آمیزمچون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزمبرخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزمچون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزمای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
*******
گلچین شعرهای عاشقانه هوشنگ ابتهاج
امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به ه. ا. سایه از شاعران معاصر ایرانی است که نود و دومین سال از عمرش را سپری می کند. وی علاوه بر فعالیت در عرصه شعر و شاعری، در حوزه سیاست نیز پیش از انقلاب فعال بوده است و در مصاحبه ای عنوان کرده است که سوسیالیست بوده و به حزب توده احترام می گذاشته است. چنان که ابتهاج در کتاب خاطرات خود بیان داشته است آزادی وی از زندان در سال ۱۳۶۳ بعد از نامه محمدحسین شهریار خطاب به سید علی خامنه ای اتفاق افتاده است.
در ادامه این بخش مجموعه ای دیگر از سروده های امیر هوشنگ ابتهاج، گلچینی از شعرهای کوتاه وی با مضامین و مفاهیم عاشقانه را به اشتراک گذاشته ایم. علاقمندان به این شاعر برجسته معاصر می توانند با مطالعه این شعرهای کوتاه مفاهیم تازه تری از عشق را دریابند و با دیدگاه شاعر بیشتر آشنا شوند.
شعر ناب کوتاه عاشقانه از ابتهاج
هر نفس عشق می کشد ما را
همچنین عاشقیم تا نفسیست
آستین بر جهان برافشانم
گر به دامان دوست دسترسیست
*******
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز، سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غمِ هم پروازند …
*******
تا من بودم نیامدی، افسوس!
وانگه که تو آمدی، نبودم من
*******
سحرگاه در چمن خوشرنگ شد گل
نگاهش کردم و دلتنگ شد گل
به دل گفتم که ناز است این، میندیش
چو دستی پیش بردم سنگ شد گل
*******
اشعار هوشنگ ابتهاج با مضامین عاشقانه
ای دوست شاد باش که شادی سزای توست
این گنج مزد طاقت رنج آزمای توست
صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
ای دل بیا که این همه اجر وفای توست
*******
من آن ابرم که میخواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمیداند کجا سر میگذارد …
*******
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوته نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم…
*******
از پیش و پس قافلهٔ عمر میندیش
گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت
*******
شعرهای کوتاه عاشقانه از هوشنگ ابتهاچ
تیر غم دنیا به دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست
این ره، تو به زهد و علم نتوانی یافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست …
*******
محتاج یک کرشمه ام ای مایهٔ امید
این عشق را ز آفت حِرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
*******
یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس
صبـر پیمبـرانه ام آخر تمام شد!
ای آیت امیـد به فریــاد من برس
*******
منظورِ من
که منظره افروز عالمی ست
چون برق خنده ای زد و
از منظرم گذشت …
******
امیدواریم از مطالعه زیباترین غزل های عاشقانه و اشعار هوشنگ ابتهاج لذت برده باشید. پیشنهاد می کنیم برای مطالعه دیگر اشعار و همچنین آشنایی با شاعرهای خوب کشورمان به بخش شعر و ادبیات مراجعه نمایید.
منبع : آرگا