دسته ها
دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

گلچین بهترین جملات کتاب شب های روشن اثر داستایفسکی

  • مهتاب علی پناه
  • ۲۷ فروردین ۱۴۰۴
  • ۰

همانطور که می دانید یکی از کتاب های زیبا و خاص که اکثر افراد تمایل به مطالعه آن دارند کتاب شب های روشن می باشد که در این مقاله جملات کتاب شب های روشن را در اختیارتان گذاشته ایم.

اکثر افرا به مطاله کتاب اهمیت زیادی می دهند و علاقه زیادی به مطالعه کتاب های مختلف دارند که یکی از کتاب های ناب و دلنشین که دارای متن های زیبایی نیز می باشد، کتاب شب های روشن است، بنابراین، اگر شما نیز به دنبال جملات کتاب شب های روشن هستید بهتر است تا پایان مطلب همراه ما باشید.

جملات زیبا کتاب شب های روشن اثر داستایفسکی

شب های روشن یک راهکار به تمام معنا می باشد که اثر بزرگترین نویسنده تاریخ داستایفسکی می باشد و دارای متن های ناب و زیبایی است که می توانید در شبکه های اجتماعی نیز از آن استفاده کنید. از این رو، در ادامه مطلب متن های کتاب شب های روشن را در اختیارتان گذاشته ایکم تا بتوانید از بین آن ها متن های نابی را انتخاب کنید.

جملات کتاب شب های روشن با مفاهیم ناب

متن های ناب کتاب شب های روشن 

من آرامم. ناراحت نباش. چیزی نیست. این ها فقط اشک است، خشک می‌شوند

******

از خودت می‌پرسی: آن رؤیاها کجا هستند؟ سرت را تکان می‌دهی و می‌گویی: سال‌ها چه زود می‌گذرند! و باز هم از خودت می‌پرسی: تو با زندگی‌ات چکار کردی؟ بهترین سال‌های عمرت را کجا به خاک سپردی؟ اصلاً زندگی کردی یا نه؟

******

من خیلی دوستت دارم چون عاشق من نشدی

******

زندگی من سرگذشتی نداشته، چون جدا از همه زندگی کرده‌ام. کاملاً تنها. تنهای تنها. می‌دانی ـ تنها ـ یعنی چه؟

******

متن دلنشین کتاب شب های روشن

متن مفهومی کتاب شب های روشن

تو اگر یک روز یک نفر را دوست داشته باشی، تمام خوشی‌های دنیا را برایتان آرزو می‌کنم.

******

می‌دانی؟ بعضی وقت‌ها ما از بعضی‌ها تنها به خاطر این که با ما توی یک دنیا زندگی می کنند خوشمان می آید. من از تو خوشم می‌آید چون همدیگر را شناختیم

******

متن معروف کتاب شب های روشن

یادت باشد به شرطی می‌آیم که عاشق من نشوی… مطمئن باش که من حاضرم دوست تو باشم… ولی نباید عاشق من بشوی، ازت خواهش می‌کنم!

******

«زندگی من سرگذشتی نداشته، چون جدا از همه زندگی کرده‌ام. کاملاً تنها. تنهای تنها. می‌دانی ـ تنها ـ یعنی چه؟ »

******

متن ناب کتاب شب های روشن

جملات طولانی کتاب شب های روشن

چرا حتی بهترین آدم‌ها به نظر می‌رسد که عقب می‌کشند و چیزی را به عنوان راز از دیگران مخفی می‌کنند؟ چرا هر چیزی که توی دلشان هست را به زبان نمی‌آورند؟ چرا هر کسی سعی می‌کند خشن‌تر ازآنچه که واقعاً هست نشان بدهد؟ انگار اگر احساساتشان را زود نشان بدهند مثل این است که به آنها توهین شده. »

******

من با خانه‌های شهر هم دوست هستم. وقتی در خیابان قدم می‌زنم، انگار که همهٔ آن‌ها به سمتم هجوم می‌آورند و با تمامی پنجره‌هایشان به من خیره می‌شوند؛ آن‌ها با من صحبت می‌کنند: «حال‌تان چطور است؟ من هم خوبم. می‌خواهند ماه مه یک طبقهٔ دیگر به من اضافه کنند.» یا «حال‌تان چطور است؟ قرار است فردا تعمیرم کنند.» یا «نزدیک بود در آتش بسوزم؛ بسیار ترسیده بودم.» و این‌گونه حرف‌ها.

******

بریده هایی از کتاب شب های روشن

ما چرا نمی‌توانیم همه با هم مثل برادر باشیم؟ چرا حتی بهترین آدم‌ها به نظر می‌رسد که عقب می‌کشند و چیزی را به عنوان راز از دیگران مخفی می‌کنند؟ چرا هر چیزی که توی دلشان هست را به زبان نمی‌آورند؟ چرا هر کسی سعی می‌کند خشن‌تر ازآنچه که واقعاً هست نشان بدهد؟ انگار اگر احساساتشان را زود نشان بدهند مثل این است که به آنها توهین شده. »

******

آن جاست که از رویاهای خود بیرون می‌آید، نگاه می‌کند و با تعجب می‌بیند که شامش را هم خورده و درحالی که کاملاً در رویا بوده است؛ اتاقش تاریک است و خلأ و غم به قلبش فشار می‌آورد. تمامی دنیای خیالی پیرامونش فرو می‌پاشد، پودر می‌شود و بدون هیچ اثر و هیچ صدایی مثل یک رویا محو می‌گردد، در حالی که او نمی‌تواند به خاطر بیاورد که در رؤیای چه چیزی بوده است.

******

متن طولانی و ناب کتاب شب های روشن

آسمان زندگی‌ات همیشه صاف و روشن و لبخند شیرینت پیوسته شاد باشد و به خاطر آن یک لحظه شادی و سعادتی که به دلی دیگر، دلی تنها اما حق شناس دادی، تا ابد سعادتمند باشی! خدای مهربان! یک لحظه شادی! آیا برای تمام عمر یک انسان کافی نیست؟!

******

تو بالاخره فشار پوسیدن و خسته‌شدن خیالت را حس می‌کنی چون درحال رشدی و آرمان‌های قبلی‌ات را زودتر باور می‌کنی. آنها خرد می‌شوند، پودر می‌شوند؛ اگر زندگی دیگری نداشته باشی، مجبوری که زندگی را از همان تکه‌های خرد شده و ریزه‌هایش دوباره بسازی. در حالی که روح تو تمایل به چیز دیگری دارد و چیزی غیر از آن می‌خواهد! آدم رؤیایی خاکستر رؤیاهای گذشته‌اش را بیخودی پس می‌زند، به این امید که در میان آن جرقه‌ی کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند. تا این آتش برافروخته شده قلب سرمازده‌ی او را گرم کند و همه‌ی آنهایی که برای او عزیز بوده‌اند، برگردند. همان چیزهایی که قلبش را به تپش انداخت و خونش را جوش آورد. اشک را از چشمانش سرازیر کرد و آن گونه باشکوه فریبش داد!

******

آدم رؤیایی خاکستر رؤیاهای گذشته‌اش را بیخودی پس می‌زند، به این امید که در میان آن جرقه‌ی کوچکی پیدا کرده و فوتش کند تا دوباره جان بگیرند. تا این آتش برافروخته شده قلب سرمازده‌ی او را گرم کند و همه‌ی آنهایی که برای او عزیز بوده‌اند، برگردند.

******

متن ناب کتاب شب های روشن

متن های کوتاه کتاب شب های روشن

تو ازاو بهتری، گرچه من او را بیشتر از تو دوست دارم

******

زندگی من سرگذشتی نداشته، چون جدا از همه زندگی کرده‌ام. کاملاً تنها. تنهای تنها. می‌دانی ـ تنها ـ یعنی چه؟

******

آیا تنها ماندن، تنهای تنها، بدون این که چیزی برای تأسف خوردن داشته باشی، دردناک نیست؟

******

متن کوتاه و دلنشین کتاب شب های روشن

بهترین سال‌های عمرم را تلف کرده‌ام، حالا دیگر خوب درک می‌کنم و این آگاهی بیشتر آزارم می‌دهد، اما خدا تو را برای من فرستاده، فرشته‌ی مهربانم!

******

من اگر دستم می‌لرزد به خاطر این است که تا حالا به دست قشنگ و کوچولویی مثل دست تو نخورده

******

متن زیبا کتاب شب های روشن

شما همراهان با کلیک بر روی جملات کتاب پنج زبان عشق و جملات کتاب بلندی های بادگیر می توانید متن های نابی را مطالعه نمایید و در شبکه های اجتماعی نیز از آن ها استفاده نمایید.

 

منبع : آرگا

مطالب مرتبط
مطالب داغ
همچنین ببینید
مشاهده دیدگاه های این مطلب
دیدگاه های مطلب
۰ دیدگاه برای این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *